1. کفش پاشنه بلند:
نمی دانم کدام موجود مازوخیستی اولین بار به ذهنش خطور کرده که می شود وسیله ای اختراع کرد که آدم را چند سانت بالا تر از زمین معلق نگه دارد به طوری که شخص مصرف کننده در حالی که تمام تمرکزش را صرف نگه داشتن تعادلش هنگام راه رفتن با وسیله ی موجود می کند, ستون فقراتش هم کم کم به فنا برود و حتی یک ثانیه هم فکر این را نکنید که ممکن است این چیزها به شانه ی سمت چپ فرد مورد نظر باشد, چون حالا قدش چند سانتیمتر بلند تر شده و مشغول ذوق کردن برای آن است.
هنوز مشخص نیست که کدام مسخره ای آن را وارد دنیای مد کرده اما روایت است که اولین بار این نوع کفش در زمان یکی از لویی ها که احتمالا چهاردهمی شان بوده باشد."به صورت رسمی" ساخته و استفاده شد, چون ایشان به نسبت مردم آن زمان کوتاه قد بوده و فکر می کرده ممکن است مردم .... چه می دانم. حتما اعتماد به نفسش خدشه دار شده بوده که به کفشگر سلطنتی دستور داده برایش کفش تخت کلفتی با پاشنه فوق العاده بلند بسازد.
بعد به تقلید از پادشاه، هم زن ها و هم مردها شروع به آزمایش پاشنه های بلندتر و بزرگتر کردند. با گذشت زمان، مردها از این مد خسته شدند و از آن دست برداشتند، اما در عوض زنها که انگار خوششان آمده بود آن را دائمی کردند. حتی تا جایی پیش رفتند که کفشهای فوق العاده بلندی را می پوشیدند که اصلا نمی توانستند با آن راه بروند,. و برای اینکه زمین نخورند نوکر و کلفت استخدام می کردند تا هنگام رفتن از جایی به جای دیگر به آنها تکیه بدهند :|
2. روبوسی:
این مورد را هم نمی دانم کدام مسخره ی مازوخیستی اختراع کرده اما به نظرم خیلی دلش می خواسته در معرض هجوم چلپ چلپ های ماچ های آبدار و در پی آن, انواع و اقسام ویروس ها و از همه بدتر, تفی شدن صورت قرار بگیرد.
خنده دار ترین مدل ش هم این روزها به وفور دارم می بینم, در حالی که انواع و اقسام رسانه های جمعی و غیر جمعی دارند خودشان را می کشند که جان هرکسی که دوست دارید تا چند هفته "با حجاج روبوسی نکنید", عده ای هستند که معتقدند هرچه از حاجی رسد خوش است. حتی ویروس!
3. این مورد خانومانه است و نمی شود در وبلاگ عمومی نوشت.
اما از همین تریبون مفت یک عرضی با مخترعش داشتم: تو روحت :|
4. انگشتر و کلا جواهر آلات:
هیچ وقت نفهمیدم که چرا یک نفر باید برای خوش آمد شخص یا اشخاص دیگر, یک جسمی را دور دستش یا انگشتش بپیچد یا از خودش آویزان کند یا به هر طریقی خود را در معرض اذیت شدن قرار بدهد و مدام هم نگران گم شدن یا دزدیده شدن یا حساسیت زا بودن جسم مورد نظر باشد. و تازه کلی هم بابت این اذیت شدن پول خرج کند و با آن پز بدهد.
5. لاک:
این مورد را نمی شود مزخرف دانست چون در برخی موارد شخصی حکم داروی ضد افسردگی را دارد, اما اگر از زاویه ی تزئینی و زیبایی بخواهیم به آن نگاه کنیم, یک نوع عذاب محسوب می شود. اینکه باید با تمرکز کامل اعمالش کرد وگرنه زندگی آدم را به گند می کشد, و بعد از آن هم باید تا چند دقیقه آویزان ماند تا مبادا حضرت خط بیوفتد و حتی بعد از خشک شدنش هم باید با مراعات کامل رفتار کرد که یک وقت لب پر و خراب نشود. چرا خب :|
6. لوازم آرایشی:
کلا چرا خب :|
خون مخترع این یکی پای خودش و کاملا هم حلال است :|
چرا یک نفر باید نتواند هروقت دلش خواست راحت چشمانش را بمالد و ابروهایش را بخاراند و بعد از غذا, لب و دهانش را با دستمال پاک کند. بگذریم از اینکه این مواد تا چه اندازه پوست آدم را سرویس می کنند.
+جالب اینجاست که همه ی ما با علم بر این موارد, باز خوشمان می آید که خودمان را عذاب بدهیم.
شخص بنده را تصور کنید که با داشتن قد معمولی و معقول, باز هم مجبورم که در مهمانی ها از همان کفش های منحوس به پا کنم و حتی نمی دانم چرا. و در پی آن تا یک هفته به عارضه ی "کف پا درد" دچار باشم.
خودم را در معرض روبوسی با بزرگتر های فامیل قرار بدهم و ایشان هم لطف کنند و بعد از روبوسی یادشان بیوفتد که سرما خورده اند و در حال حاضر بنده بعد از مهمانی ولیمه ی دیشب و روبوسی با 160 نفر, یک وری روی تخت افتاده باشم و منتظر باشم که آن یک مشت قرص اثر کند که در مهمانی بعدی شبیه مرده ها نباشم.
بهرحال امیدوارم روزی برسد که ما مثل آدمیزاد به مهمانی برویم و بدون اینکه خودمان را شکنجه یا حتی فکرش را بکنیم, از آن لذت ببریم.
البته که مهمانی بدون شکنجه اصلا خوش نمی گذرد. فکر می کنم برای همین باشد که وقتی مردها به مهمانی می روند تمام مدت در مورد سیاست و چیزهای مضحک حرف می زنند.