-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسم سرخپوستی» ثبت شده است

از توطئه‌ی همان کولر لعین

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ب.ظ

اینکه روزه می‌گیرید یا نمی‌گیرید واقعا به خودتان مربوط است، اما اینکه کله ی ظهر که ملت کولرهایشان را روشن می‌کنند بروید و روی پشت بام بساط منقل و ج جیمی راه بیندازید کمی دور از .... مثلا اخلاق نیست؟


نام سرخپوستی در این لحظه: در فراغ آن حضرت


  • آنای خیابان وانیلا

نوشته شده با خمیازه ای به وسعت مدیترانه

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

اسکار خنده دار ترین و مسخره ترین رفتار خابالودگی تعلق میگیرد به..



هجوم بردن و کشیدن تمام سیم های الحاقی لپتاپ!! بعد از شنیدن آلارم صبح گوشی!


اسم سرخپوستی در آن لحظه: خدا بانوی ری اکشن

  • آنای خیابان وانیلا

بلیو ایت اور نات

جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۲ ق.ظ

تصور کنید برای یک مشکل نه چنان مهم به دکتر مراجعه کنید و ایشان دارویی تجویز کند که یکی از عوارضش "خطر خودکشی" باشد.


اسم سرخپوستی در این لحظه: خواهنده ی حلالیت

  • آنای خیابان وانیلا

پول جوانان ما می چکد از چنگ تو

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۹ ب.ظ

به این فکر کردم اگر روزهای تعطیل, اینترنت را هم تعطیل می کردند چه بلایی سر ملت می آمد


اسم سرخپوستی در این لحظه: جونده ی حجم اینترنت. 



تو در عنوان اشاره دارد به اپراتورهای بی رحمِ پولخوار

  • آنای خیابان وانیلا

من اگر زبانم آتش..

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ق.ظ

امیدوارم هرچه زودتر ماده ای کشف شود که بشود با آن بشقاب های چینی ای ساخت که وقتی در موقع عصبانیت به در و دیوار و افراد کوبیده و خرد خاکشیر می شوند, خرده هایشان درجا غیب شود و آدم مجبور نباشد تا یک ماه از زیر مبل و میز و اینها خرده شیشه جمع کند


نام سرخپوستی در این لحظه: منصرف شده از شکستن اشیا/کشتن افراد بعد از فکر کردن به تمیز کاری بعد از آن

  • آنای خیابان وانیلا

فوبیای قاشق دهنی

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۲ ق.ظ

یکی از تصورات وحشتناک من این است که هروقت با داداشه دعوا می کنم,

سر شام وقتی که من حواسم نیست قاشق دهنی اش را تا ته می کند در کاسه ی خورشت..


اسم سرخپوستی در این لحظه: ملکه ی فوبیا

  • آنای خیابان وانیلا

speachless

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ب.ظ
خب خیلی وقتها پیش می آید که آدم یک کار خیلی سخت را انجام می دهد و در آخر, وقتی که دارد انرژی اش را جمع می کند که با تمام وجود خوشحالی کند, 
یکهو یه چیزی می بیند که کلا گند زده میشود به همه ی خوشحالی و اینهایش.
یک خراب کاری عظیم,
که شاید کلی وقت باید صرف تعمیر کردنش بکند یا شاید اصلا غیر قابل جبران باشد.

اما من انقدر از این گندها زده ام که دیگر آن خیزش برای خوشحالی آخر کار را فاکتور می گیرم.
چون مسلما اگر یک دور دیگر قضیه را بررسی کنم به احتمال شونصد درصد با همچین چیزی مواجه می شوم 



البته این کار هنوز به نصفه هم نرسیده اما مدلسازی اولیه تقریبا تمام شده بود, یعنی من اینطور فکر می کردم.. :-/


اسم سرخپوستی من در این لحظه: خیره مانده به دیوار روبرو :|
  • آنای خیابان وانیلا