این شبهای خنک را دوست دارم.
پنجره را باز میکنم و لیوان زهرماری به دست، به این فکر میکنم که الان آن ساعت از صبح است که اصلا تمایلی به نگاه کردن ساعت ندارم و بر خلاف میلم، یکی از فیلم هایی که نیمه رها کردم را پلی می کنم.
یک فیلم تقریبا قدیمی که تام کروز درش شباهت عجیبی به استاد اصول سرپرستیام داشت و میخواست زنی را بکشد، و بعد از گذشت یک ساعت و چند دقیقه از فیلم، احساس میکنم قبلا آن را دیده ام اما بدون هیچ عصبانیت خاصی ، دقایق آخر فیلم را هم گذراندم و بعد آن را راهی سطل زباله ی مستقر بر ساحل اقیانوس آرام (عکس دسکتاپم) کردم .
به لیوان حاوی زهرماری نگاه میکنم. زهرماری مذکور، یک نوع مثلا دمنوش است که اگر جوراب نَشسته مزه ای داشت و آن مزه با هسته ی تلخ هلو یا هرچیز شدیدا تلخ دیگری مخلوط می شد، ممکن بود این مزه ای باشد و من به معنای واقعی "مجبورم" راهی برای نوشیدن آن پیدا کنم.
چشمانم را می بندم و نفسم را حبس میکنم، و سعی میکنم مایع مذکور را یک جرعه سر بکشم و قبل از اینکه مزه اش زیر زبانم بیاید، یک مشت مویز توی دهانم میریزم و نفس عمیقی می کشم. مویز ها شدید به دهانم مزه می کنند و یک مشت دیگر بر میدارم و چندثانیه بعد، انگار نه انگار آن کسی که کمی قبل داشت با خودش کلنجار می رفت و مقاومت می کرد من بودم.
به تلخی ها و شیرینی های اتفاقات مختلف فکر می کنم و به اینکه گاهی همین تلخی ها باعث می شوند شیرینی ها بیشتر به آدم مزه بدهند و اینکه چند روز دیگر، ماه رمضان می آید و این شب بیداری های بی معنی من بلاخره معنا پیدا می کند.
این یکی از ویژگیهای دوست داشتنی ماه رمضان است. برای آدمهای جغدِ شبی مثل من، و آنهایی که کلا با روز "دوست" نیستند و دلشان هم نمی خواهد از این بابت به کسی جواب پس بدهند.
چقدر این شبهای خنک به جا و خوبند.
کاش روزها هم تا یک ماه متفق القول تصمیم به خنکی بگیرند تا آدمهایی که شرایط کار یا زندگی شان با انواع و اقسام خنک کننده ها منافاتی ندارد یا جماعت طفل معصومی که باید با زبان روزه سر جلسه ی امتحان فسفر بسوزانند کمتر اذیت بشوند. به دو سال پیشِ خودم در این وقت سال فکر کردم که با زبان روزه و جزوه ی "تشکیلات کارگاهی" در بغل، دقایق زیادی زیر تیغ افتاب منتظر تاکسی بودم و استرس نرسیدن به جلسه ی امتحان داشت خفه ام می کرد.
از ته دل امیدوارم تمام دوستان درگیر امتحان به بهترین نحو بتوانند از شر امتحانات خلاص شده و سوالات برایشان چنان آب خنک توی ماگ دسته دار باشد و استاد مربوطه هم موقع تصییح برگه ها در شنگول ترین مود ممکن بوده و یکهو دلش بخواهد همه نمرات را از دم بیست رد کند.
می دانید، این وقت سال حتی بی امتحان ها هم حالشان گرفته است. ممکن است ساعت ها یک گوشه بنشینند و نیک کِیو گوش کنند..