Oh Christina, gold can turn to sand
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ
همیشه خبر مرگ یک جوان کامم را زهر میکند.
مهم نیست که او را میشناختم یا نه، اما فکر پرپر شدن آرزوهای یک نفر هرچند دور و غریبه، باز هم درد دارد.
دیروز بین خبرها دیدم که کریستینا گریمی، دخترک کوچک و سرتق که در فصل ششم the Voice (یکی از مسابقات وقت تلف کنی که تا پارسال پیگیرش بودم) جفتک میانداخت، بر اثر شلیک گلوله به قتل رسیده و قیافه ی خندان و امیدوارش جلوی چشمم آمد..
قاتل بعد از شلیک به کریستینا، یک گلوله هم توی مغز خودش خالی کرده و به دیار باقی میشتافد.
انگیزه ی قتل مشخص نیست و مورد بحث در اینجا هم نیست،
اما به این فکر کردم که چه حجمی از نفرت باید در یک نفر شکل گرفته باشد که راضی شود یک دختر را در اول جوانی اش به قتل برساند،
و ترسیدم.
برای مردم خودمان هم ترسیدم که این حجم نفرت بین آنها هم بیداد می کند، از تمام فحش های خاندانی که در قسمت کامنتهای فیسبوک و اینستاگرام و حتی وبلاگها بین مردم رد و بدل میشود میتوان فهمید که چقدر چشم دیدن پیشرفت همدیگر را ندارند و ممکن از از هر فرصتی برای ضربه زدن استفاده کنند.
از اینکه اگر اینها هم جرات و اسلحه داشتند چه فاجعه ای ممکن بود رخ بدهد،
و تمام اینها به کنار، این آدمها در آینده قرار است بچه تربیت کنند... و نفرت و دوست نداشتن بقیه را یادشان بدهند و این چرخه همینطور ادامه پیدا کند، انقدر که مثل بمب ساعتی، روزی خودشان خودشان را نابود کنند..
- ۹۵/۰۳/۲۳