شانز ده
باورش سخت است که من سه روز تمام دارم تلاش می کنم یک پنجره ی معمولی را مدل سازی کنم.
همین پنجره ی اتاقم که بیشتر ساعات روز جلوی چشمم است و شاید اصلا به آن توجه هم نکنم.
خب یک کمی پیچیده است.
تا من بخواهم ترتیب دستورها را یاد بگیرم یک عالمه دستور دیگر اضافه می شوند و من فتال ارور می دهم و مخم ریستارت می کند.
در این سالهایی که با اتوکد پنجره ساختم هیچوقت فکر نمی کردم ساختن پنجره ی واقعی با یک نرم افزار دیگر انقدر دنگ و فنگ داشته باشد.
آن هم پنجره ای که شاید اصلا در رندر نهایی معلوم نباشد و مطمئنا اضافه کردن اینهمه جزئیات لازم نیست,
اما من باید یاد بگیرم.
من باید بتوانم چیزهای اطرافم را خوب ببینم و با جزئیات در خاطرم نگه دارم,
باید بتوانم تمام کنج ها و زاویه ها, تو رفتگی ها, بافت هاو خلاصه همه چیز را با دقت ببینم و اجرا کنم.
باید.
خب من یک کمی مار گزیده شده ام از این جهت که, هروقت به چیزی بی توجهم بعدها شدیدا به آن نیاز پیدا می کنم و گریبان گیر می شود.
برای همین جدیدا حتی شده با کتک, خودم را مجبور به یادگیری بعضی چیزها می کنم
- ۳ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۸