Remember the Alamo (پست آخر)
باک ترَویس، روی زمین خطی کشید و به افرادش نگاهی کرد . باز سرش را پایین انداخت و گفت چیزی به حمله نمانده است، اما هنوز فرصت برای انتخاب هست. تمامی افراد بجز یک نفر، از خط گذشتند و فریاد زدند که جانشان را برای تگزاس فدا خواهند کرد...
23 فوریه سال 1836 بود که ارتش مکزیک به فرماندهی ژنرال "آنتونیو لوپز دو سانتا آنا" بعد از تصرف بخار، موفق به محاصرهی قلعهی آلامو در سن آنتونیوی تگزاس شد.
در ششم مارس وقتی سربازان تگزاسیِ درون قلعه، بعد از 13 روز محاصره نوای حزن آمیز شیپورچیان ارتش مکزیک (El degüello*) را شنیدند؛ فهمیدند که زمانش فرا رسیده است.
چشمانشان را بستند و زندگی شان را مرور کردند.. دوست داشته هایشان.. خاطراتشان..
این مارش نظامی یک پیام واضح داشت: به کسی رحم نخواهد شد...
این مارش غمگین که هنوز بعد از 180 سال می تواند تمام وجود آدم را بلرزاند، چند روزی است که مدام در سرم تکرار میشود. انگار که باید چیزی را قربانی کنم. باید گلویی را ببرم. باید خودم را از چیزی خلاص کنم. زمانش فرا رسیده است...
این وبلاگ باید برود.
احساس می کنم دیگر آنقدرها دوستش ندارم و درش راحت نیستم. ذره ذره اش ناراحت و عصبانی ام می کند و این تیر خلاص است.. اما بابت دوستانی که به من داد برای همیشه مدیونش هستم... و بابت دوست داشته هایم.. خاطراتم...
نمی دانم روزی جایگزینی خواهد داشت یا نه، از صمیم قلب از تمام دوستان عزیزم که در این سالها من و خیابان وانیلا را همراهی کردند ممنونم، و آرزوی بهترینها را برای همه تان دارم
خدا نگهدارتان..
+ممنون که درک میکنید :)
* Degüello در زبان اسپانیایی به معنی بریدن گلوست..
- ۹۵/۰۵/۰۹