-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

بر ماست...

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۲ ب.ظ

باز از آن روزها بود.

روی صندلی سفت و سرد ایستگاه اتوبوس نشسته بودم و به مغازه های روبرو نگاه میکردم و آدمها که داشتند کارهای روزمره شان را انجام می‌دادند، بعضی ها پر از عجله بودند و بعضی ها آنقدر آرام ، که انگار مختصاتشان فقط 3 بعد داشته باشد و چیزی به نام بعد زمان برایشان تعریف نشده باشد.

دلم میخواست تا آمدن اتوبوس چشمانم را کمی ببندم اما متوجه خانم جوانی شدم که کمی کنارتر از من نشسته بود و داشت آرام اشک می ریخت. متوجه نگاه من شد و  لبخند زدیم. او  سرش را پایین انداخت و من هم مثل قبل به نگاه کردن آدم ها مشغول شدم .

کمی بعد، صدای زیر زنانه ای  پرسید، دستمال کاغذی دارید؟ داخل کیفم را نگاه کردم. داشتم. آن هم دو بسته نو.  

بلند فکر کردم: دوتا بسته دستمال در یک کیف یعنی قرار بوده که فقط یکی از آنها مال من باشد. و بسته ی دیگر را به سمت دختر گرفتم : و این هم برای تو.


دختر میان اشکهایش خندید و تشکر کرد، و چند دقیقه ی بعد، سر حرف باز شد و تعریف کرد:

در حال برگشتن از محل کارش، کیسه های خرید به دست  گوشه ی لباسش به چیزی گیر میکند و در مقیاس بزرگی پاره میشود، دستپاچه می شود و همانطور که به دنبال یک جای امن خارج از دید برای ایستادن است، تعادلش را از دست میدهد و پخش زمین می شود.

وقتی از جایش بلند می شود، چند نفر را میبیند که گوشی به دست در حال فیلم گرفتن بودند و به این فکر می کند که اگر فیلم توی تلگرام یا جاهای دیگر پخش بشود چی؟ اگر شوهرش ببیند... برادرش ببیند...مردهای فامیل..


همینطور اشک میریخت و می گفت شوهرش مرد سختگیری است و اگر این صحنه را ببیند جهنم به پا میکند...

و گفت و گفت و اشک ریخت..


من به این فکر کردم که چرا طوری شده که ما خودمان، امنیت و آرامش خودمان را با پخش هرچیزی بازیچه میکنیم..چرا باید هرچیزی را بدون فکر دست به دست کنیم، بدون اینکه آبروی آدمها را در نظر بگیریم و اینکه آنها هم مثل ما هستند.. خانواده و دوست و آشنا دارند.. فقط برای اینکه کمی بخندیم یا تعجب کنیم؟ و چند ثانیه بعد یادمان برود؟  اصلا ارزشش را دارد؟ 

اگر آن اتفاق برای خودمان افتاده بود؟ برای اعضای خانواده ی خودمان؟ باز هم حاضر به فرستادن برای دیگران بودیم؟


و قضیه اینطور است که ما می بینیم و یادمان می رود، اما شخص قربانی؟ هیچوقت..



فضای مجازی بیشتر از آنکه به درد بخور باشد، یک جوری هراسناک شده ... 
آنقدر که هرکسی با هر سنی می تواند آدم را بترساند..

_خاطره پیرو این پست فا نو _
  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۹)

حقیقتش اینه که ما واقعا گند شیر کردن رو در آوردیم :|
پاسخ:
واقعا :|
منم از شبکه های اجتماعی میترسم
از اینکه هی بخوام توضیح بدم از اینکه دخالت کنند تو کارم
اگه ممکنه به وبلاگ من سر بزنید شاید از کارام خوشتون اومد
http://baftani.blog.ir
لطفا
پاسخ:
اون هم... :(

+چشم :)
قرار نیست از کسی بترسیم! یعنی دیگر اینطور نیست که انگشت اشاره را بگیریم به سوی یک عده و بگوییم وای، خودش است، همان کسی که...

این روزها اینقدر واکنش های یکهویی از دیگران و خودمان رو شده است که قبل از هر چیز فکر میکنم باید از آن سایه ی نهفته در خودمان بترسیم. که نکند یک روزی، یک جایی بیرون بپرد و رسوایمان کند. 
خیلی وقت ها طرف پیش خودش فکر می کند آن قدر کارش خرد و کوچک است که محال است به کسی آسیب بزند. اما چه خبر دارد از دل ِ آدم هایی که از همین کوچک و خرد و ناچیزها می لرزند و زیر پایشان خالی می شود. 
پاسخ:
منظورم اینه ک, یجورایی جنبه ی اینچیزارو نداریم و وقتی آدم جنبه ی یه چیزی رو نداشته باشه و به راحتی در دسترسش باشه میشه سم برای خودش و جامعه.
کاش اول طرز استفاده ی درستش رو یاد میگرفتن همه
  • عاشق بارون ...
  • :(
    پاسخ:
    :(
    اخ اخ اخ اخ 
    پاسخ:
    :(
    وقتی کسی زمین می خورد ، و مخصوصا خانمی، می خواهم  بنشینم و گریه کنم ... حال چه می شود که کسی فیلم می گیرد ، نمی دانم !!
    پاسخ:
    مردم از چیزای خیلی بدتر هم فیلم میگیرن...
    یه کاریکاتوری بود، یه نفر داشت تو آب غرق میشد بقیه جای کمک کردن بهش داشتن فیلم میگرفتن.. خیلی درست بود این
    فضای مجازی جاییه برای تفریح و کسب آگاهی اما این روزا جای بدی شده، خیلی هم بد...
    پاسخ:
    اوهوم...
    این پست و جوابتون به یکی از کامنت ها منو یاد شعر نیما انداخت ...

    آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
    یکنفردر آب دارد می سپارد جان.

     

    یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

     

    آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

     

    که گرفتستید دست ناتوانی را
    تا توانایی بهتر را پدید آرید،

     

    آن زمان که تنگ میبندید
    برکمرهاتان کمربند،

     

    در چه هنگامی بگویم من؟
    یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!


    پاسخ:
    ممنون..
    خیلی بجا بود :)
    آخ...بیچاره...
    چه بوق بوده اون آدمی که جای کمک فیلم گرفته... شرافت رو همه ندارن...
    پاسخ:
    چی بگم..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">