گفتوگوی عصر
سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ
1.
من یک مرضی دارم که نمیدانم اسم خاصی دارد یا نه،
اما این شکلی است که هر چند وقت یکبار اتفاق می افتد، می روم خودم را توی اتاق زندانی میکنم و اگر بتوانم با خودم آذوقه هم میبرم و اگر نه، نصفه های شب می روم نان با یک چیزی یا پلو با سس کچاپ میخورم و در طول روز هم، فقط به قصد استفاده از دابلیو سی یا حمام :| از اتاق بیرون می آیم.
جالب اینجاست که این ریاضت احمقانه، نتیجه ی خاصی هم ندارد اما مثل یک مناسک آیینی باید هر چند ماه یکبار و حداقل سالی دوبار انجام شود . می دانم چقدر باورش سخت است که یک آدم گنده با این طول و عرض، وسط اتاق بنشیند و الکی نان خشک سق بزند و بعد حس جر خوردگی در ناحیه ی دهان و خفگی حس کند اما باید تحمل کند چونکه باید تحمل کند.
و اصلا هم مهم نیست که مریض و گلودرد دار و اینها باشد، مهم مناسک است که باید درست انجام شود.
امیدوارم اگر در آینده بچه ای داشتم، هیچوقت خدا نفهمد که مادرش، چند هفته مانده به 25 سالگی اش، رفتاری داشته شبیه دختر 12 ساله ای که به خاطر تمسخر پسر همسایه خودش را در اتاق زندانی می کند... :| :|
2.
آدمهایی که با جک پات بازی میکنند را دیده اید؟
یک سری هایشان، وقتی نتیجه ی مطلوبی دریافت نمی کنند، لگدی حواله ی دستگاه میکنند و میروند.
آدمها جک پات نیستند دوستان.
اگر مطابق میلتان رفتار نکردند، حواستان باشد که زبانتان یا خودتان لگد حواله شان نکند.
چون ممکن است باز چشم تو چشم بشوید و شرمساری اش برای خودتان می ماند
3.
فصل جدید گیم آو ترونز دیروز ریلیس شد.
علاقمندان بشتابند!
4.
یک بار به او گفته بود: «وقتی با تو هستم انگار دارم به تابلویی نگاه میکنم که چند بُعد دارد. من فقط همان طرحهای جلو را میبینم، ولی تو به من گل کوچولوی آبی رنگی را نشان میدهی که در کوههای دوردستِ زمینه روییده است.»
از کتاب طوطی
سوزانا تامارو/بهمن فرزانه
- ۹۵/۰۲/۰۷