بعد الدفاعیه
پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ
خب.
احتمالا انتظار میرود که من الان شلنگتخته اندازان بیایم و به شما خبرهای خوشحال بدهم و بگویم آخیش...بلاخره تمام شد... آزاد شدم.
که البته همینطور است، تمام شد؛ آزاد شدم،
اما چنان خستگیاش توی تنم مانده که اگر سالها هم استراحت کنم بیرون نمیرود که نمیرود.
نتیجه خوب نبود،
پروژه ای که نزدیک یک سال برایش زحمت کشیده بودم، فدای لپتاپ سوخته و ماکت شکسته شد و حتی خود استاد هم با قیافه ی گرفته نمره ام را رد کرد و گفت، حیف شد...خیلی...
اما اتفاقی که افتاده، افتاده.
دیگر غصه اش را نمی خورم، اما خسته ام... خیلی...
ممنون از ههمهی شما دوستان جان :)
ممنون از مهربانی هایتان، هم اینجا و هم تلگرام
ممنون که روزهای سختم را روشن میکنید..
- ۹۴/۱۱/۲۹