قبل الدفاعیه
الان ساعت 5:11 دقیقه ی صبح روز چهارشنبه ای است که قرار است من درش دفاع کنم،
و بعد از چند شب کم خوابی و بی خوابی, حس های مزخرفی دارم که هیچ جوره نمی روند.
دلم خواست برای فرار از محیط تکراری نرم افزارها, کمی رنگ سفیدِ پنل بیانی به چشمم بخورانم و محض رفع خستگی؛ از کارهایی بگویم که قرار است از چند ساعت دیگر که همه چیز تمام می شود و میرود پی کارش، شروعشان کنم:
1. می خوابم.
2. روزی سه وعده غذا می خورم.
3. با آرامش و بی استرس می خوابم.
4. به همه ی شماها سر می زنم ببینم در چه حالید.
5. می روم شمال.
6. یک کار هیجان انگیز را شروع می کنم.
7. تمام کتابهایی که این مدت هدیه گرفته ام را می گذارم توی صف خواندن.
8.یک جماعتی را شیرینی می دهم
9. به تمام دوستانی که این مدت ازشان دور شدم تلفن می کنم.
10. فصل آخر بریکینگ بد را تمام کرده, و هاوس آو کاردز را شروع می کنم.
11. می خوابم.
12. رسپی چند غذای جدید را یاد می گیرم.
13. به حساب تمام دستمال کاغذی ها و کاغذهای کف اتاق و لباسهای تلنبار شده روی میز و صندلی و همه جا می رسم.
14. گواهینامه :|
15. موهایم را کوتاه می کنم.
16. فتوشاپ را به صورت خیلی خیلی جدی تر دنبال می کنم.
17. کفش می خرم. دو تا. سه تا. چهارتا. هرچه بیشتر بهتر.
18. سعی می کنم دیگر مادرم را حرص ندهم.
19. مثل آدمیزاد:| می خوابم
20. میروم و برای ورود به 25 سالگی آماده می شوم :)
پ.ن: استرس به شدت خر عست. یو نو؟
- ۹۴/۱۱/۲۸
تو موفق میشی:))