gummy bears
خب واقعا تقصیر من نبود که امروز وسط اینهمه فشار پروژه و فشارهای بیرونی دیگر، دلم بهطور وحشتناکی پاستیل خرسی خواسته بود و نزدیک بود بخاطرش، به منتکشی خفتناکی تن بدهم و از داداشه بخواهم که برود و برایم بخرد.
که البته این کار را نکردم، اما یک حس گناهی من را دربرگرفتهبود که اصلا چرا باید با این طول و عرض،دلم پاستیل خرسی بخواهد؟
بعد خودم را توجیه کردم که در حال حاضر که من اینجا نشستهام و دارم کلهام را میخارانم، گله گله عشاق دارند به هم پاستیل و شکلات و خرس کادو میدهند و اصلا هم برایشان مهم نیست که ممکن است این صحنه که یک پسر لندهوری یک خرسصوررتی بزند زیر بغلش و توی خیابان راه برود زشت باشد مثلا.
بعد پاستیل خرسی را در اینترنت سرچ کردم و مستقیما رفتم سراغ سایتی که از معایبش نوشته بود.
بعدِ از نظر گذراندن گزینه ها و تکان دادن سر با نچنچ، به این فکر کردم که چقدر خوب که قرار نیست من دچار اختلال در هضم بشوم و می توانم سالم و سلامت بروم و به زندگیام ادامه بدهم.
- ۹۴/۱۱/۲۶