-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

تانژانت پلن C

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ

 برای آزمون استرنی رفته بودم سفارت و درحالی که داشتم از استرس دستمال کاغذی مچاله و این پا و آن پا می کردم یک عده ای را دیدم که مثل مور و ملخ از دیوار خودشان را داخل حیاط می اندازند و شروع می کنند به تخریب و آتش زدن و حتی کشتار.

وقتی به خودم آمدم و خواستم فرار کنم دیدم کف کفشم به آسفالت چسبیده. بند کفش هایم را باز کردم و پا برهنه شروع کردم به دویدن. در همان حال هم تلاش می کردم مهاجمین را شناسایی کنم اما قیافه شان معلوم نبود.

به سرم زد که نکند وایت واکر باشند. وحشتزده شدم و سرعتم را دو برابر کردم. بعد فکر کردم که وایت واکر؟؟ :| آن هم اینجا؟

که یکهو دستی از دیوار کناری من را به طرف خودش کشید.


نگاه کردم. کسی نبود. 

یک نفر دیگر با هیکل درشت داشت از کنار دیوار رد می شد که همان دست مشت محکمی حواله اش کرد. 

دست خود دیوار بود. و این را وقتی فهمیدم که حس کردم دارم از عقب به یک جایی کشیده می شوم چون منظره ی رو برو هر لحظه به نظرم دورتر می آمد, بعد زیر پاهایم خالی شد و از جایی پرت شدم.


اطرافم را نگاه کردم. 

فضای اتاق شکلی بود، که دیوارهایش از نخ های رنگی بودند. حتی سقف و کف هم.

یک چیزی شبیه جایی که کوپر, اواخر فیلم اینترستلار درش گیر می کند (اینجا) و سعی می کند از طریق نوشتن مورس, با دخترش مورف ارتباط برقرار کند.

از لابلای دیوار نخی, سعی کردم که ببینم آن طرف چه خبر است.

اتاق سفید مجللی بود با سقف بلند و پرده های حریر؛ که نسیم ملایمی داشت پرده ها و شاخه ی درختان حیاط را تکان می داد.

آرامش محض.

در همین فکر بودم که عده ی زیادی عربده کشان توی اتاق سفید ریختند و پرده ها و هر چیز دیگری که در اتاق بود را آتش زدند.


به سمت دیگر دیوار رفتم. 

یک کوچه ی قدیمی بود پر از آدم, که داشتند به چیزی اعتراض می کردند.

هوففففف..... ترجیح دادم یک جای دیگر را ببینم.

لوکیشن بعدی, یک دشت بزرگ بود که با اسکناس های 100 دلاری ساخته شده بود. 

عده ای هم بودند که داشتند تلاش می کردند اسکناس ها را از زمین جدا کنند اما نمی توانستند. یک نفر هم فریاد زنان گفت که آقای روی اسکناس دستش را گاز گرفته و برای تایید به شخص کناری اش نگاه کرد و او هم سری تکان داد.


در قسمت دیگر دیوار, دانه های درشت تگرگ یک شهر کوچک را هدف گرفته بودند. مردم جیغ زنان به اطراف می دویدند تا از تیررس بارش دردناک در امان باشند. دقایقی بعد, یک گلوله ی غول آسای تگرک خودش را روی بزرگ ترین ساختمان شهر ول کرد و بعد از آن سکوت مرگباری حکمفرما شد.


دلم نمی خواست دیگر چیزی ببینم.

روی زمین نشستم و به نخ های رنگی نگاه کردم.

حس کسی را داشتم که در یک کلاف کاموا که از دست خانم پیری افتاده گیر کرده. اما بعد از آنچه دیده بودم اصلا دلم نمی خواست همان کلاف کاموا را هم ترک کنم.

در همین فکرها بودم که چیزی دور گردنم حس کردم.

فشاری نداشت اما آزار دهنده بود و می خواستم که برود. اما هیچ چیزی دور گردنم نبود. چیزی نبود اما واقعا یک چیزی بود، و داشت کلافه ام می کرد. با خودم درگیر شدم و تنها اثرش این بود که رشته ی نامرئی کمی پایینتر لغزید. اما همچنان همانجا بود.

نمی دانم چرا یکهو خودم را محکم یه دیوار کوبیدم و بعد, از درد ناشی از آرنج راستم از خواب بیدار شدم.


هندزفری توی گوشم مانده و سیم ش روی گردنم افتاده بود.

یک نفر داشت توی گوشم اخبار می گفت و طبق معمول همیشه, جنگ و خونریزی و کشت و کشتار..

رادیو را خاموش کردم و گوشی ام را به سمت دور ترین نقطه ی اتاق هل دادم.

و به این فکر کردم که بهتر است دیگر هیچوقت قبل از خواب رادیو گوش نکنم... 

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۱۵)

  • دکتر سین
  • تحقیقات بر روی مغز نشون داده که فعالیت مغز حین خواب بیش‌تر از بیداریه. موقع خواب مغز اطلاعاتو طبقه‌بندی و دسته‌بندی می‌کنه. اگه توی این شرایط، که تمام تمرکز مغز داره صرف این کار می‌شه، هنوز جریان ورودی اطلاعات به مغز برقرار باشه، همچین مشکلاتی برای مغز پیش میاد! (چه‌قدر کارشناسانه بود کامنتم! :))‌ چه‌قدرم مغز مغز کردم! :)) )
    + تعلیق خوبی ایجاد شده بود! لذت بردیم! :)
    پاسخ:
    بعله در جریانم :))
    اون موقه ها که دانشجو بودم موقع درس خوندن برای امتحانا صدامو ضبط می کردم و وقتی می خوابیدم می ذاشتم پلی شه.
    البته فکر می کنم ضرر داشته باشه و اینکه تاثیر مثبت خاصی م نداشت, فقط باعث می شد کلمات و جملات به نظرم آشنا بیان. در همین حد :|:| :))

    مغزززززز. مغز و بنا گوش؟ چشم هم بگم بذاره؟ :دی

    +ممنون :)
  • جولـ ـیک
  • چقدر فانتزی طوری بود:|:|:|
    تیم برتون خوبی میشی:دی
    پاسخ:
    آقام تیم برتون ینی؟؟  ^_^

    الان من اینجا ذوقمرگ شم کی جمم می کنه؟ :|
    توصیفاتت خیلی خوب بود و موضوعش مناسب زمانه ...
    پاسخ:
    ممنون :) ^_^
  • یکی دیگر
  • اینا همش تو رادیو بود؟
    پاسخ:
    معمولا موضوعات اخبار صدا و سیما همین چیزاس دیگه.
    جنگ, کشتار, آتیش زدن سفارت, مشکلات اقتصادی, کشیدن بخیه, و .... :|
  • مترسک ‌‌
  • خوف‌ناک بود چقدر :|
    پاسخ:
    :-/
    اُه خدایِ مَن!
    پاسخ:
    خیییلی :-/
  • دکتر میم
  • همینو اگه فیلنمامه ش بکنی و ارائه بدی مطمئنم فدریکو فلینی از توی قبر بیرون میاد و میسازش :-) 
    به یاد فیلم «هشت و نیم»
    پاسخ:
    آخ نه به اندازه ی کافی هر روز واقعی شو داریم میبینیم دیگه فیلمشو می خوایم چیکار :-/

    +قرن هاست می خوام این فیلمو ببینم هنوز موفق نشدم :(
    فکر کردم رفتید تسخیر سفارت!
    اهل اخبار دیدن و شنیدن نیستم جز اعصاب خوردی چیزی به همراه نداره.
    پاسخ:
    همینم مونده :|

    منم زیاد گوش نمی کنم, داشتم یه چیز دیگه گوش می کردم که خوابم برد. شانسم بوده :))
  • هولدن کالفیلد
  • چه جوری میتونی این خواب ها رو رببینی؟ :|
    پاسخ:
    واقعا چطور تونستم
    معذرت می خوام. پشیمونم الان منو شطرنجی کنید :-//
  • ابوالفضل ...
  • انگاری خیلی روی شما تاثیر می ذاره دنیای مدیا و رسانه! وایت واکر و اینتراستلار و سفارت و .... واویلا!
    پاسخ:
    آدمیم دیگه. بلاخره رسانه تاثیر می ذاره :-//
  • الهه سالاری
  • چ پر هیجان و جالب!!!
    پاسخ:
    ترسناک بود بیشتر :-/
  • ♫ شباهنگ
  • منم وضعم همینه!!!
    با این تفاوت که
     رادیو گوش نمیدم و تلویزیون نمیبینم و روزنامه هم نمیخونم
    پاسخ:
    منم فقط رادیو گاهی.
    داستاناشو دوس دارم
    منم شبا یه فیلمایی تو ذهنم ساخته میشه که انصافا اسکار نگیره، گلدن گلوب رو دیگه باید بگیره! فیلمنامه... نورپرداری.. تصویر برداری... صدا... بازیگراش حتی! همه عالی!
    پاسخ:
    نورپرداااااااااااااااااااازی :)))))))

    ببینم, برد پیت هم توش بازی می کنه؟بردلی کوپر م قبوله ها :))
  • خارج ازچارچوب
  • آدم باید با این خوابای سورئال ازدواج کنه تا همیشه پیشش بمونن!
    چقدر خوب و دقیق! لحظه‌ها و موقعیتاش یادت مونده!

    پاسخ:
    حالا همیشه م خوب نیس.
    گاهی زجر آور میشن 
    اوپس ، تو چه دوزخی گیر کرده بودی ، خوبه که فقط خواب بوده !
    پاسخ:
    خیلی بد بود ://
    بدترین قسمتش هم آتیش زدن اون اتاق سفید خوشگل بود.. خیییلی خوب بود اتاقه :(
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">