-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

در و دروازه!

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۳۵ ب.ظ

امروز روزی است که گوشی چپ هندزفری م شکست و از این به بعد باید داستانها را با یک گوش بشنوم.

و اینکه خیلی حس خوبی به این قضیه ندارم,

چون وقتی فقط یک گوش آدم مشغول است, امکان اینکه همه ی آن کلمات تجمع و دست به یکی کنند و همه باهم از گوش دیگر خارج بشوند زیاد است و در نتیجه انگار نه انگار آدم مشغول گوش کردن چیزی بوده یا هست.


فقط یک سری صداهای موهوم که میایند و می روند و آدم نمی فهمد کدامشان چی بودند و کی بودند یا که اصلا چی می خواستند بگویند..

درست مثل وقتهایی که دارد به سخنرانی بعضی دوستان گوش می دهد

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۱۱)

  • وقایع نگار
  • همین اتفاق همین الان واسم پیش اومد ولی اشکال از فیش بود. خیلی اعصاب خورد کن و غیر قابل تحمله. :|
    پاسخ:
    :))
    آره یه هندزفری داشتم قدیما, اگر فیشش رو تا نصفه می کردی صدای خواننده رو صاف می کرد و فقط صدای آهنگه می ومد :)))
    چقدر قشنگ گفتیش
    فرار کلمات از این گوش به اون گوش :)


    پاسخ:
    باور کن این اتفاق میوفته :))
    حداقل واسه من :|
    فک کنم من تنها موجود روی این کره خاکی می باشم که اصلا نمیتونه برای یک ثانیه هم هندزفری رو تحمل کنه :))))
    پاسخ:
    واقعا؟؟؟ مگه می شه؟؟
    آهنگ چجوری گوش میدی پ؟ فییییییلم چجوری می بینی؟؟؟ :-/

    البته من خودمم زمانی که بی اعصاب باشم نمی تونم تحملش کنم
  • هولدن کالفیلد
  • میپری تو مترو بخش مختلط، هندزفری بیست تومن بازااااااااار پنج تومن :|
    پاسخ:
    من سرمم بره اونطرف نمی رم :|

    البته طرف خانوما هم زیاد میان این پسربچه ها
    دونت ووری آأم همیشه تو محدودیت ها ستاره میشه
    پاسخ:
    قراره من ستاره بشم ینی؟ :))
    منم برام پیش اومده
    + ولی فکر کنم نوشته ت کنایه از یک منظوری بود
    + ++


    فقط یک سری صداهای موهوم که میایند و می روند و آدم نمی فهمد کدامشان چی بودند و کی بودند یا که اصلا چی می خواستند بگویند..

    درست مثل وقتهایی که دارد به سخنرانی بعضی دوستان گوش می دهد



    پاسخ:
    بلی, 
    منظورم کسایی ه که هروقت فرصت پیش میاد یا آدم یه اشتباهی می کنه میرن روی منبر و شروع می کنن به وعظ کردن و نصیحت و اینحرفا..
  • نفس نقره ای
  • پنبه! ارزون و پربازده :دی
    پاسخ:
    جلو صورت یارو هم اعمال بشه :))
    خدا رو شکر تاحالا واسه شما سخنرانی نکردم و این خط آخر رو خوندم :)) وگرنه خورد خاکشیر می شدم
    پاسخ:
    واقعن :|

    بعد اینکه, شما به نمایندگی از جماعت سخنران به این سوال جواب مرقوم بفرماعید:
    دقیقا چی از ذهنتون می گذره و چه فکری می کنید ملت رو نصیحت می کنید؟ 

    همیشه واسم سوال بوده و دلم می خواسته بدونم. نذار ندونسته ازین دنیا برم :(((
    من بدبخت که خیلی وقته کلا از حتی یک جمله درد دل کردن و نصیحت کردن و کمک رسانی و حرص خوردن برای زندگی همه و کاسه ی داغ تر از آش شدن استعفا دادم به کل!! دیگه دیوار کوتاه تر از من؟ اصن من می رم خودکشی
    پاسخ:
    نهههه نرووووووووووووو پلیــــــــــــــــــــــــــز خودت را نکشون جامعه بهت احتیاج داره..

    دیگه استعفا دادی دیگه. نمی شه کشوندت تو مقام سوال و جواب :))

    حالا دیگه چون انقد مهمم بیخیال خودکشی می شم فعلا...

    آره بابا استعفا دادم دولا پهنا. قبلا فکر می کردم مسئولیت زندگی همه گردن منه. همه هم به حرفام گوش می دن. بعدا فهمیدم نه تنها مسئولیت همه گردن من نیست، بلکه هیچ کس هم اصن به حرفام گوش نمی ده :دی زینگونه بود که لالمونی گرفتم و هم خودمو از شر بقیه راحت کردم هم بقیه رو از شر خودم
    پاسخ:
    حالا کمک اگر از دستتون برمیاد انجام بدید واسشون,
    اما واقعا "حرف" رو کسی گوش نمی ده.

    اگه یه جای ساکت باشی مشکلی پیش نمیاد
    پاسخ:
    بازم می رن.
    تا میبینن آدم حواسش نیس می رن..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">