دو روز و یک شب
1. آقایان عزیزی که میروید سرباز مملکت می شوید,
خواهشا, التماسا, انقدر طفلکی نباشید :(
آدم دلش می سوزد خب. و دلش می خواهد خوراکی اش را با شما نصف کند و بعد از اینکه پایش به خانه می رسد و می فهمد مریض شده، تمام فکرش پیش کسی است که نصف خوراکی اش را به او داده.
که نکند او هم مریض شده باشد.
یا خدای نکرده بدتر....
در حال غصه خوردنم :(
2. نمی دانم چه اصراری بود که بیایند آهنگ Creep رِیدیوهِد را بچپانند وسط یک انیمیشن مخاطب کودک دار, و خودشان را بکشند که کلمات مورد دارش را حذف کنند و گند زده بشود به ساندترَک.
اصلا هم منظورم انیمیشن The book of life نبود. اصلا.
البته جدای از این انیمیشن ساندترک های قشنگی داشت.
3. گاهی اوقات آدم آنقدر یک کاری را انجام نمی دهد که یک روز هر چقدر فکر می کد یادش نمی اید که چرا ان کار را انجام نمیداده.
مثل دیشب که من کلی فکر کردم به اینکه چرا لیمو شیرین و گوجه سبز را نمی توانم بخورم. , و یادم نیامد.
یا که چرا از آبدوغ خیار متنفرم.
شبیه کسانی که چند دهه با هم قهر میکنند, و بعد که کسی دلیلش را می پرسد هرچقدر به مغزشان فشار می آورند یادشان نمی آید.
- ۹۴/۰۸/۱۶