L'Infinito
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۵۹ ب.ظ
این تپه همیشه برای من عزیز بوده,
و این پرچین,
که از آن می شود بیشترین قسمت از دورترین نقطه ی افق را دید
همانجا که عمقش از وسعت دید چشمان من بیشتر است
اما وقتی که می نشینم و تماشایش می کنم,
در ذهنم نادیدنی ها را تصور می کنم
فضاهای ماوراء و لایتناهی, فضاهای مافوق بشر
در سکوت و عمیقترین آرامش
که قلب آدم درشان غرق می شود
صدای باد می آید,
می شنومش, وقتی خش خش کنان از لابلای این برگ ها می خرد و می رود..
مقایسه اش می کنم با آن سکوت لایتناهی
و ابدیت را به خاطر می آورم
فصل های گذشته ی خاموش, و فصل حاضر
زنده و پر سروصدا
در میان این عظمت, افکار من غرق می شود
و چه شیرین است کشتی شکسته بودن, غرق در عظمت دریا...
جاکومو لئوپاردی
Sempre caro mi fu quest'ermo colle,
E questa siepe, che da tanta parte
Dell'ultimo orizzonte il guardo esclude.
Ma sedendo e mirando, interminati
Spazi di là da quella, e sovrumani
Silenzi, e profondissima quiete
Io nel pensier mi fingo; ove per poco
Il cor non si spaura. E come il vento
Odo stormir tra queste piante, io quello
Infinito silenzio a questa voce
Vo comparando: e mi sovvien l'eterno,
E le morte stagioni, e la presente
E viva, e il suon di lei. Cosi tra questa
Immensita s'annega il pensier mio:
E il naufragar m'è dolce in questo mare.
Giacomo Leopardi (1798-1837)