سطح دغدغه
توی خواب دیدم که یک نفر, یک مشت پنبه در بطری روغن بنفشه ام فرو کرده و بعد که همه اش کشیده شد, بطری خالی را پرت کرده روی میزم و غیب شده.
بعد من جیغ زدم.
کلی استرس و ناراحتی داشتم و به این فکر می کردم که از این به بعد چی به کله ام بزنم قبل از حمام؟ و بعد از حمام چی به پوستم بزنم که خشک نشود؟ ریملم را با چی پاک کنم؟ شب ها چی به پیشانی ام بمالم که زودتر خوابم ببرد؟ و همینطور چی ها بودند که به فکرم هجوم می آوردند....
و بعد صدای مامان می اید که سعی در بیدار کردن و خارج کردنم از خانه دارد, چون قرار است کمی بعد یک نفر برای سمپاشی بیاید و بهتر است که خانه نباشیم.
از جایم بلند می شوم و قوطی روغن بنفشه را برمیدارم و نگاه می کنم
و خطاب به مامان می گویم, می دانی, من با این محصول فقط آب حوض نمی کشم.
و خواستم خوابم را برایش تعریف کنم که یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من می اندازد و می گوید, انجیرهایی که برایت گذاشته بودم کپک زده. و شروع می کند به نفرین و ناسزا که فقط بلدم اسراف کنم و این حرفها.
و من به این فکر کردم که بهتر است تمام این چیزها تا ابد بین من و روغن بنفشه بماند.
مثل یک راز.
- ۹۴/۰۶/۰۸