تکه ای از قلب من، در دورترین قلمرو جهان چشمک می زند..
انتخاب خیلی سخت بود.
همه شان را دوست داشتم. همه شان قشنگ بودند.
اما باید فورا یکی را انتخاب می کردم و وقت زیادی هم نداشتم.
صدای دعوای چندتا از بچه ها می آمد.
دعوایشان بر سر شکارچی بود و قلب درخشان, که از همه خوشگل تر بودند.
من اما, چشمم تک شاخ را گرفته بود.تک شاخی با قلبی از زمرد...
جلو رفتم که اسمم را بنویسم , و تک شاخ را جلوی اسم یکی از بچه ها دیدم...
به سمت آقای ن. رفتم و خواستم که کمکم کند. روز و ماه تولدم را پرسید. برج ثور؟ خیلی خوب. خرچنگ مال تو.
قبول کردم، و بعد جلوی اسمم نوشت Crab Nebula-NGC 1952
همچنان چشمم پشت تک شاخ بود, اما سعی کردم خرچنگ را دوست داشته باشم.
خرچنگ زیبا بود.
شبیه سنگ های جادویی هری پاتر یا یکی از همان فیلم های تخیلی دیگر که آن زمان خوراکم بود و گاهی اوقات توهم می زدم که قدرت های خاص دارم و هنوز کشفشان نکردم. دلم می خواست خرچنگ واقعا سنگ بود و من داشتمش. مثل یک گردنبند مثلا,.
بعد ها فهمیدم که خرچنگ سالها پیش مرده, و این رگه های مرموز زیبا که در میانشان یک قلب تپنده روشن وجود دارد, در واقع حاصل انفجار یک سوپرنووا بوده.
این را سرخپوست ها گفته اند.
آنها دیده اند که چیزی در آسمان منفجر شده. و نسل به نسل داستانش را برای بچه هایشان تعریف کرده اند.
و سالها بعد, شارل مسیه درحالی که به دنبال ستاره ی هالی می گشت, به طور اتفاقی گوی مه آلودی را دید و نامش را M1 (مسیه 1) گذاشت. سحابی خرچنگ.
خرچنگی که نزدیک شاخ یک گاو خشمگین چشم قرمز زندگی می کند و قلبی روشن و تپنده دارد.
همان گاوی که در افسانه های بابلی, ,به خواهش«ایشتار» الهه عشق بابل، از آسمان به زمین آمد تا قهرمان افسانه ای گیلگمش را که به ندای عشق او پاسخ رد داده بود ، نابود سازد.. در افسانه های مصری خورشید تابستان را روی شاخهایش بلند می کند و در افسانه های یونانی, زئوس به هیبت آن در می آید و دختر اگنور را که "اروپا" نام داشت می دزدد و به جزیره ی کرت می برد.
گاو خشمگین, هنوز بعد از قرنها از آن بالا با چشم قرمزش انسان ها را نگاه می کند که برایش داستان ها و افسانه ها می سازند,
و کاش بداند که سالها پیش, در حالیکه داشت خورشید را می پایید که چطور می آید و با غمزه از جلویش رد می شود, من به دنیا آمدم..
+ چند سحابی شگفت انگیز را اینجا و اینجا ببینید
- ۹۴/۰۵/۳۰