-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

آسمانِ زردِ عمیق...

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۹ ب.ظ

نور خورشید, از پنجره ی طبقه ی پنجم آپارتمانی که در زاویه ی 30 درجه  از پنجره ی اتاقم ساخته شده رفلکت می شود و می پاشد روی دیوار اتاق من, و چندتا از گلهای صورتی کاغد دیواری را می اندازد داخل قاب نارنجی بی حال که در حال محو شدن است..


به آپارتمان نگاه می کنم.

فقط شیشه های طبقه ی پنجم  رفلکس اند.

رفلکس زرد, که درش همه چیز زرد و کجوکوله است.  عکس آسمان, ابرها و قسمتی از یک پشت بام که فکر میکنم مال ما باشد.

طبقات زیرین، پنجره های تو رفته ای دارند که حدس می زنم  آن دیواری که در دیدرس من نیست تویش دری تعبیه شده باشد و اهالی آن خانه ها از تورفتگی به جای تراس استفاده کنند.


 زیر پنجره های رفلکس زرد, پنجره ای است با شیشه های ساده و دوتا پرده که از کمر بسته شده اند.

چقدر از این پرده ها خوشم می آید.

چقدر از پرده های بسته و جمع شده خوشم می آید.

از اینکه کلا نباشد که از همه بیشتر خوشم می آید.


من دیوانه ی نور روز نیستم,

اما  لذت می برم از اینکه وقتی شب می شود, قاب پنجره پر از نور های کوچک زرد و سفید خانه ها و ماشین ها و مغازه ها بشود و چند ساعت بعد, نصف بیشترشان خاموش بشوند و تازه نوبت ستاره ها و ماه بشود که خودشان را نشان بدهند و این یکی دیگر شوخی نیست.

این یکی را من جدی جدی عاشقم.


اما هیچکس به دلخواسته های من اهمیت نمی دهد چون اتاقم از خانه های روبرو "دید" دارد.

و اگر بخواهم پرده های صورتی را از اتاقم حدف کنم و از این مناظر لذت ببرم,  باید تمام مدت یک چیزی به خودم بپیچم و حواسم به تمام رفتارهایم باشد؛

چون ممکن است یک آدم مریض پشت یکی از پنجره ها  نشسته باشد و با یک دوربین تلسکوپی مشغول در نظر گرفتن من باشد.

 هوف...


گاهی وقتها  به یک چیزهایی که فکر می کنم پلک چپم می پرد..

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۱۰)

  • ماهان هاشمی
  • خب، گاهی اوقات عیب نداره یه چیزی به خودتون بپیچید و پرده‏ها رو بزنید کنار! :))
    پاسخ:
    تو این گرما آخه :(

    دو دقه یه چیزی سرم بود حس کردم دارم آبپز می شم :|
    چه باحال...
    پنجره ی اتاقم رو دوس دارم..چون میتونم راحت بازش کنم و به درخت انجیر توی حیاط نگاه کنم و به چیزهایی که دلم میخواد فکر کنم..
    پاسخ:
    خوش بحالت... من ویوی اتاقم خونه ی مردمه :|
    پنجره اتاق من -البته اتاق من نیست  من بدبختم اتاق ندارم غار دارم فقط- بسمت تپه های پوشیده از درخت باز می شه. آسمان سبز عمیق!
    پاسخ:
    حال دنیا و آخرتو میبری پس خوش بسعادتت :))
  • مهران نجفی
  • پنجره اتاق من به باغ خونه ی روبرویی باز می شه.

    اما همیشه پرده بازه. کم پیش میاد پرده رو جمع کنم.

    پاسخ:
    خوشحال باشید که آقا هستید و یه سری محدودیت ها رو ندارید :)
    نورهای ِ زرد ِ کوچولو :)
    من باید بیام اونجا یبار :)
    پاسخ:
    اینا که از پنجره ی تمام خونه ها ملومن :)
  • مهران نجفی
  • منظورم این بود که پرده همیشه افتاده ست و نمای اون ور پنجره ی اتاقم پیدا نیست :)
    پاسخ:
    :)
  • آلبرت کبیر
  • یه بار دیگه در مورد پنجره صحبت کنی در موردش فرمول میگما :))
    پاسخ:
    آخ نه :))
  • آرامیس بانوی هزار فصل
  • دیدن ماه و ستاره ها تو شب و هوای خنک خیلی لذتبخشه.متاسفانه با این آسمون غبارآلود زیبایی ستاره ها اونطور که باید به چشم نمیان.همسایه ها هم که دستشون درد نکنه انگار تو حیاط خونه ی آدمن اصلا آسایش نداریم.
    پاسخ:
    حیاط داشتن م خودش نعمتیه...
    عاشق نورم و هرچیزی که‌زرد عمیق باشه :)
    پاسخ:
    منم.. :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">