معمور ویژه 009
در راستای پست قبل:
برگه ام را که تحویل دادم و در حال پایین رفتن از پله ها بودم, کسی صدایم کرد.
مراقب کلاس سر پله بود.
گفت در یکی از کلاسها کار ضروری دارد و چند دقیقه می رود و برمی گردد و از من خواست در این مدت مراقب کلاس باشم.
احتمالا به خاطر قیافه ی مثبتم فکر کرده بود استادی چیزی باشم, یا شاید هم یه دانشجوی نمونه.
به هر حال من قبول کردم مراقب کلاسی باشم که بچه های مکانیک داشتند درش امتحان می دادند, و لازم به گفتن نیست که همه شان از دم پسر بودند.
مرد مراقب که رفت یکی از پسرها سرش را بالا گرفت و با تعجب گفت, مراقب شمایی؟؟؟
و تک تکشان چند ثانیه ای با بهت به من چشم دوختند..
اما کم کم بهتشان تبدیل به نیشخند شد و بعد خنده.
گفتند حالا که همچین مراقب خوبی داریم....
گفتم, چیه؟ می خواین تقلب کنین؟؟ خب بکنین
فکر کنم صدایم خیلی بلند بود که مرد مراقب از کلاس بغلی سرش را بیرون آورد و به من که در آستانه ی در کلاس وایساده بودم نگاهی کرد و گفت مرسی ممنون. و خودش وارد کلاس شد و روی صندلی مراقب نشست.
حس کردم خیلی جلوی خودش را گرفت که نگوید ر.....دی بابا برو پی کارت.
و اینکه باید موقع امتحانات بعدی حواسم باشد که این مراقب عزیز, در کلاسی که من هستم نباشد.
وگرنه فکر کنم از اول تا آخر بالای سر من کشیک بدهد و به همکارانش هم گوشزد کند که گول ظاهر این دختره را نخورید, مواظبش باشید که خیلی خطرناک است.
و من در یک فرصت مناسب که کسی حواسش به من نیست, مراقب را با سوزن سمی بیهوش کنم و به فاصله ی بیهوشی و افتادنش روی زمین,
از زیر مانتوی بلندم دو عدد AK47 دربیاورم و از دم همه را به رگبار ببندم.
اوه نه. کلاشینکف صدای زیادی دارد و همه را با خبر می کند. شاید با خودم mp5 ببرم یا بعد از اعمال یک عدد بمب صوتی, از اسلحه استفاده کنم.
بعد سوال ها را بدزدم و از لوله ها بالا بروم, از کانال کولر فرار کنم و خودم را به پشت بام برسانم. از آنجا سوار هلیکوپتری که برایم فرستاده شده بشوم که مستقیما به سمت مقر می رود و در آنجا, گذارشات فوق سری ام راجب سوالای امتحان به مافوقم گذارش بدهم...
+جیمز باند عزیز,
فکر می کنم دیگر باید بروی دنبال تهیه ی چوب و سبد ماهیگیری برای دوران بازنشستگی .. :))
- ۹۴/۰۵/۱۲