دوران جاهلیت
باز هم یک خواب عجیب..
ژوژمان بود.
ژوژمان نقاشی.
نقاشی من روی دیوار بود که داشت دختری که یه پارچه پشت سرش گرفته بود و داشت آرام در یک دشت بزرگ می دوید ,نشان می داد.
آرامش مطلق.
کنار تابلوی من, یک تابلوی دیگر بود, متعلق به کسی که به من خیلی نزدیک بود.
تابلو نصفه بود, و داشتیم روی همان دیوار با هم کاملش می کردیم.
او داشت با قلمو طرح ها را کامل می کرد و من هم داشتم جاهایی ک لازم بود را خراش می دادم.
موضوع تابلو یک گروه هوی متال سه نفره ی وحشی بود با چشای خون آلود و لباسای مشکی.
پس زمینه ی نقاشی هم قرمز بود و از توی تابلو صدای یه موزیک هوی متال میامد.
انقدر آهنگ به طور واضح یادم مانده که شاید بتوانم اینسترامنت هایش را از هم جدا کنم و نام ببرم.
استادی که باهاش ژوژمان داشتیم , داشت با تعجب خالق آن اثر آرامش مطلق را نگاه می کرد که چطور دارد وحشیانه روی تابلوی هوی متال ناخن می کشد. و پیش خودش فکر می کرد چطور ممکن است...
بعد با سردرد ناشی از موزیک متال توی خواب بیدار شدم و به این فکر کردم که چقدر ترسناک بود.
دارم از خودم می ترسم.
این حقیقت دارد که من آدم آرامی به نظر می آیم, اما وقتی می خواهم یه اثری تولید کنم انقدر شلوغش می کنم که وحشتناک می شود.
برای همین همکلاسی هایم اسم هایی روی طرح هایم می گذاشتند که عمرا بهشان اشاره نمی کنم.
من هیچوقت به کار خودم توهین نمی کنم چون برای تک تک خط هاش وقت گذاشتم.
مهم نیست دیگران چه کوفتی می گویند.
من با روی گشاده از ایرادهای منطقی و مستدللی ک از کارم گرفته میشود استقبال می کنم,
اما هیچوقت اجازه ی توهین به کسی نمی دهم.
چون توهین کار آدمایی است که هیچ چیز منطقی ای برای گفتن ندازند و بهتر بگویم, , چیز خاصی حالیشان نیست که بتوانند اثر را تحلیل کنند و ایرادهایش را بگویند.
و من چراباید به نظر همچیین آدمهایی اهمیت بدهم؟
هوم.
چون نمیشود اهمیت نداد.
چون جامعه خــــــــَــــر عست
01:28 @ 1393/08/25
- ۹۴/۰۵/۰۹
چه خوابی!
هوی متال و دث متال و اصلن راک و تمامِ مشمولاتش یعنی آرامش!
یک اثر هنری، صرفن حسِ هنرمند هست ، برداشت ها میتواند متفاوت باشد، تحلیل ها هم... اما ایراد،نقد، چرتُ پرت... اینا نه تنها به اثر، به خودِ هنرمند هم برمیگردد... ولی خب خیلی ها نمیفهمند...
به من میگفتند کارهات رو بده نشون روانشناس بدیم تا برات دارو تجویز کنن!