از گوشه و کنار همین زندگی وحشی...
شریل: میشه تموم کنی آواز خوندنت رو؟ چت شده؟ چرا تو انقدر خوشحالی؟ ما هیچی نداریم مامان... هیچی..
ما جفتمون فول تایم توی رستوران کار می کنیم و باید تا آخر عمرمون بدهیامون رو صاف کنیم.. . این خونه داره رو سرمون آوار میشه... تو تنهایی و همه ی مسئولیتای زندگی به گردن خودته چون با یه مرتیکه ی الکلی ازدواج کردی ... اونوقت من میام خونه و می بینم داری آواز می خونی! می شه بگی کجای این بدبختی رو درست متوجه نشدی؟؟
بابی: هیچ جاییش نیست که من نفهمیده باشم.. اما آخرش که چی, شریل؟ اگر فقط یه چیز توی زندگی وجود داشته باشه که من بتونم به تو یاد بدم اینه که, چطور بهترینِ خودت رو توی زندگی پیدا کنی... تا بتونی برای باقی عمرت, بهش تکیه کنی..
Wild / a life story by: Cheryl Strayed
directed by: Jean-Marc Vallée
من هم گاهی به طور احمقانه ای خوشبین می شوم
مثل همین امروز که از خواب بیدار شدم و دیدم آن قسمت از پروژه ای که دیروز تمام روز داشتم رویش کار می کردم فایلش باز نمی شود
هر کاری که بلد بودم برای ریکاوری فایل موجود انجام دادم و وقتی خودم را کاملا ناتوان در برگرداندنش حس کردم,
به این فکر کردم که بیخیال....
مهم این بوده که راه انجامش را یاد گرفتم و الان می توانم سریعتر انجامش بدهم...
اما امان از وقتی که زمان نباشد... امان...
حتی خوشبینی احمقانه هم به داد آدم نمی رسد..
- ۹۴/۰۵/۰۲