llueve، llueve
ببار باران ببار!
دهکده ی کوچک آرام آرام به خواب می رود
و دودکش ها نرم نرمک نفس گرمشان را بیرون می دهند
چه آرامشی! عجب بارانی می آید!
استرییتا,
به خانه بیا!
که خواهرم می خواهد تو را ببیند
و مادر بزرگ قصه ها خواهد گفت
اگر تو بیایی
کشیش محلمان گفته,
بوسیدنت خطاست
اسرییتا!
به خانه بیا!
خواهرم می خواهد تو را ببیند.....
باران می بارد,
دهکده ی کوچک به آرامی خوابیده است
چه لذتی و آرامشی..
چه بارانی..
برگرفته از این شعر :
se ha dormido dulcemente
los tejados tienen humo...
¡que alegria,como llueve
Estrellita,ven a casa
que mi hermana quiere verte
que nos contara mi abuela
muchos cuentos si tu vienes
El señor cura me ha dicho
que es muy malo que me beses
Estrellita ven a casa
que mi hermana quiere verte
Llueve,llueve,la aldeita
se ha dormido dulcemente
Estrllita,¿que alegria?
que alegria,como llueve
Juan Ramón Jiménez (1881-1958)