Hotkeys
یادم است یک دوستی که خیلی یادم نمیاید چه کسی بود نوشته بود,
وقتی چیزی را فهمیده ای، یعنی دیگر فهمیده ای. نمیشود که دیگر نفهمی...
بعد من یاد آهنگ un-break my heart خانم تونی براکستون می افتم که ذر آهنگ از طرف مقابل خواهش می کند که کل فعالیت هایش را سلکت آل, و همه شان را ctrl+z کند تا تمام فعالیت های انجام شده undo بشود و باز به همان گلستان و بلبلستان قبلی برگردند و هَپیلی اور افتر بشوند.
و کاش بعضی چیزها واقعا به سادگی فشاردادن همین کلیدهای شورتکات بود.
گرچه استفاده ی شبانه روزی بنده از همین شورتکات ها هم باعث شده انگشت هایم مدام توی خواب تکان بخورند و گاهی اوقات آرنجم را به دیوار کناری بکوبم و از دردش بیدار بشوم.
و حتی برای استراحت هم که می خواهم یک متن الکی اینجا بنویسم که چشمم لحظه ای از خیره شدن به آن صفحه ی تیره فارغ بشود, هی از آنها حرف می زنم و همه چیز را بهشان تعمیم می دهم.
یک دوستی دارم که خواهرش دانشجوی تربیت بدنی است و یکبار داشت تعریف می کرد خواهرش از بس دراز و نشست تمرین کرده نصفه شب ها توی خواب هم یکهو نیم خیز می شود و شروع می کند به دراز و نشست زدن.
و انقدر دراز و نشست می زند که از درد عضلات از خواب می پرد و به این فکر می کند که, هوم؟ چرا؟
این چیزها خیلی خنده دار است.
البته برای تماشاگر احتمالی این صحنه ها.
و من برای اینکه درد مصدومیتم را فراموش کنم خودم را مشغول تماشای آن صحنه تصور می کنم و از خنده ریسه می روم.
نصف شبی :|
- ۹۴/۰۴/۱۰