مرگ بر زور
الان نزدیک 4 ماه, شاید هم بیشتر است که هرچیزی راجب دانشگاه و پایان نامه و کلا معماری را به دست فراموشی سپردم و اصلا به روی مبارک هم نمی آورم.
درصورتیکه ملت در همچین زمانی می توانند یک پایان نامه را تحویل بدهند و مدرکشان را بگیرند و بروند پی زندگی شان.
کاش می شد یکجوری از این کار اسکیپ کرد, یا مثلا به صورت درگ اند دراپ به گذشته منتقل کرد..
حتا فکر اینکه دوباره مجبور باشم کلی از وقتم را بگذارم و چیزی طراحی کنم که هیچوقت نه به درد خودم می خورد نه دیگران, واقعا حالم را بهم می زند.
حتی به فکر پروژه ی آماده هم افتاده ام که فقط خلاص بشوم...
اما نه... من آدمش نیستم...
هوفففف...
بعد اینکه سالها پیش قرار بوده با ترانه, یک شخصیت گشاد تر از خودم, برویم و یکسری نقشه بگیریم و اینکار آنقدر به شنبه ی بعد موکول شد که بلاخره شنبه هم محض اعتراض خودش را تعطیل کرد و یکشنبه دیدیم که خوابمان می آید و نرفتیم. اما قسم خوردیم که سه شنبه حتما برویم و فقط دلم می خواهد که این اتفاق نیوفتد.
فقط و فقط.
حتی تا استاد هم شاکی شده و فرموده که آیا, اصلا حواستان هست که به جای مرداد, باید خرداد دفاع کنید؟
و ما اصلا روحمان هم ازین قضیه خبر نداشت.
و مثل همیشه, جیب مبارک پدر باید تاوان بدهد...
- ۹۴/۰۲/۱۵