خسسسسته
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۵۳ ب.ظ
یکی از فانتزی های من این است که آدم خیلی مهمی بشوم و یک نفر گردن کلفت پولدار کارش گیر من بیوفتد, و بعد از کلی درگیری و پارتی بازی و اینها, بتواند وقت ملاقات با من را بگیرد.
در میان صحبت به من پیشنهاد رشوه بدهد, و من با غرور به سمت در بروم و بازش کنم و بگویم, لطفا بیرون آقا!
یک جمله ی دیگر که خیلی دوست دارم یکروز استفاده کنم:
به حرف گربه سیاهه بارون نمیاد :|
- ۹۳/۱۲/۲۸