-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

باران

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ

جای همگی خالی، دسته جمعی رفته بودیم زیارت :|

از آن مدلها که خانم های فامیل جمع می‌شوند و چند روزی می‌روند صفاسیتی، و البته معمولا یکی دو روزی بیشتر نیست اما خیلی خوش می گذرد. 

گرچه من بخاطر درد پا، فقط یک بار، آن هم با ویلچر تا نزدیک حرم رفتم و قرار شد مامان برود و ببیند اگر زیاد شلوغ نیست باهم برویم داخل. جلوی صندلی من، خانم ها روی فرش نشسته بودند و داشتند دعا و قرآن می خواندند و یک نفر هم داشت دو قلوهایش را می خواباند. بعد مامان را دیدم که دارد به سمتم می آید و اشاره میکند که کم کم آماده بشوم.

از جایم بلند شدم و خواستم کفشهایم را دربیاورم؛ که شنیدم یکی از خانمها فریاد زد یاااا امام رضا!

سرم را بلند کردم که ببینم چه خبر است، دیدم همه دارند به من نگاه می‌کنند. یک خانم مسنی دوان دوان به طرفم آمد و در حالی که فریاد یا امام رضا سرداده بود، دستش را به سر و صورتم مالید. من و مامان که دیگر نزدیک من رسیده بود، با دهان باز همدیگر را نگاه کردیم و نمی دانستیم باید چکار کنیم.

بعد پیرزن با لهجه ی عجیبی که تابحال نشنیده بودم، گفت تو نظر کرده ای، برای نوه ی من هم دعا کن...


راستش یک طوری شدم.

از یک طرف دلم برای پیرزن و نوه اش سوخت و از یک طرف برای خودم.. 

کاش نوه اش واقعا..




این باران بهاری خودش هم می‌داند که انقدر دلچسب و ملس است؟
کاش بداند..



  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۱۲)

چه قدر قشنگ بود... 
پاسخ:
ممنون.. :)
سلام نظر کرده:)) واسه ما هم نذر می کنی؟!


+ وقتی واسم تعریف کردیش ده دقیقه مدام قهقهه زدم! اون وقت اینجا رو که خوندم از ته دلم به نظرم غم داشت این ماجرا... :(
پاسخ:
عجب :))

+باور کن اصلا دلم نمیومد بهش بگم ماجرا چیه..
فرصت توضیح دادن نشد یا نخواستین توضیح بدین بهشون?!
پاسخ:
توضیح دادیم بعدش..
اما خب خیلی دلمون سوخت..طفلی چشماش پر از امید شده بود
زیارت قبول :)

ایشالله که شما هم بهتر بشید 
پاسخ:
ممنونم :)
ای داد بی داد... :(
پاسخ:
همه ی این قضایا به کنار،
وقتی آدم امید یه نفر رو میشکنه خیلی تلخه..
امسال بهار دسته جمعی رفته بودید زیارت :| اگر :| اخرش نبود یادم ب این شعر نمیوفتاد.
نمیدونم تحت تاثیر این جمله اول بود یا چی که اولش که خوندم بلند شدید و ماجرای بعدش ناخوداگاه خندم گرفت ولی بعدش بقیه شو که خوندم نمیدونستم چیکار کنم. احساس کردم ادم پلیدی هستم که خندم گرفت :|
چرا رو ویلچر؟ انقدر درد پاتون بده؟ کاش...

بی ربط: اون عکس فیله رو خیلی دوس دارم. اومدم اینو بگم از اولم که یهو پستو دیدمو...
پاسخ:
نه برای هرکی تعریف کردم قضیه ی بلند شدن رو خندید. خودمم اولش هنگ کردم و بعد خندم گرفت که الان ینی با منه؟؟

+اونقدرا دردش زیاد نیست الانا، اما مسیرش طولانی بود، نمیتونستم برم :/

+منم خیلی دوسش دارم اونو ^_^
حالا چه جوری به این نتیجه رسیده بودن که شما نظر کرده‌اید؟ :|
پاسخ:
از روی ویلچر بلند شده بودم یهویی چون :| :))
ای وای.
پاسخ:
:(
آخی ،خدا رو چه دیدی شاید هم واقعا باشی . التماس دعا
پاسخ:
ممنون عزیزم :*
زیارت قبول :) 
پاسخ:
ممنون :)
قبول باشه:)

:دی وای خدا من بودم نمیدونم چیکار میکردم
یعنی میدونی هم آدم خندش میگیره که اونجور که فکر میکنه نیست هم اینکه نمیشه گفت بابا من فقط برا درد پا بوده
پاسخ:
ممنون :)

اوهوم..دقیقا
قشنگ بود
پاسخ:
ممنون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">