از این "به عبارتی|به اصطلاح" روزها
1.امروز بعد از نزدیک یک هفته یادم افتاد که گوشی جدیدم هنوز با صدای رینگتون دیفالت زنگ می خورد.
فکرش را بکنید.
هنوز قاب و محافظ صفحه هم ندارد, و هر بار که به چشمم می خورد شرمنده می شوم.
حس مادری را پیدا می کنم که چند روزی از به دنیا آمدن بچه اش می گذرد اما وقت نمی کند برایش لباس بخرد و بچه با همان پارچه ی دیفالتی که بعد از به دنیا آمدنش دور او پیچیده اند اموراتش را می گذراند.
2. می دانید, بیشتر وقتها آدم برای انجام یک کار, همیشه یک چیزی را ندارد.
مثلا وقت دارد و پول ندارد.
پول دارد و وقت ندارد.
پول و وقت دارد, اجازه ندارد.
پول و وقت و اجازه دارد, جرات ندارد.
پول و وقت و اجازه و جرات دارد, انگیزه ندارد.
و .....
3. دو عدد آپکامینگ ایونت مهم در راهند و من به دلیل پاره ای از موارد بالا, فقط باید یکی را انتخاب کنم:
o. تئاتر اتاق ورونیکا, نوشته آیرا لوین و به کارگردانی آقاااا رضا ثروتی
o. کنسرت خانومانه ی گروه ستاره ی قطبی با حضور باااااانو پری زنگنه
و هرکدامشان را که از دست بدهم در آینده به شدت حسرت می خورم.
هلپ می :(( انتخاب ساکس :|
- ۹۴/۱۰/۰۸
2) موافقم.
3) چشم ها رو بسته و انگشت بذار روی یکیشون.