-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

بچه

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

دیشب پست قبلی را نوشتم و به رختخواب رفتم,

و تا ساعت ها داشتم با خودم فکر می کردم که من خیلی دلم می خواهد بچه داشته باشم.

خیلی زیاد.

اما دوست ندارم بچه ی خودم باشد و حتا یک سلول ش شبیه من باشد. 

کاش می شد یک آدم مجرد مثل من, از پرورشگاه برای خودش بچه بیاورد.

البته انتخاب من مطمئنن یک نوزاد نخواهد بود, دلم می خواهد یکی از بچه هایی که می فهمند باید یک نفر بیاید و ببردشان را با خودم ببرم. یک دختر بچه ی 8، 9 ساله مثلا. یا بزرگتر.


و دوست دارم برایش هم خواهر و هم مادر باشم و نهایت تلاشم را بکنم که به آرزوهایش برسد.

بعد فکر کردم اگر از 30 سالگی ام گذشت و پولدار بودم و الکلی و هروئینی و روانی نبودم و محکومیت کیفری هم نداشتم حتما این کار را بکنم.

 یا اگر ازدواج کردم و هیچ مشکلی نداشتم . البته بعید می دانم مرد های زیادی باشند که چنین چیزی را بپذیرند, و اینکه باید 5 سال از ازدواج گذشته باشد و زوج بچه نداشته باشند (که این یکی به نظرم واقعا قانون مزخرفی است) 


البته اینها همه یک فانتزی بیش نیست.

سرنوشت واقعی من احتمالا این خواهد بود: من را فردای تحویل گرفتن مدرکم, به یک کجوکوله ای شوهر می دهند و نه ماه بعد باید یک بچه ی ترگل ورگل تحویل خانواده ی داماد بدهم, بچه حتما باید پسر باشد و شباهت زیادی به پدرش و پدر پدرش و پدر بزرگ پدرش و کل خاندان پدرش داشته باشد.

چون من یک دخترم.

می فهمی؟ دختر!

و همه ی اینها وظیفه ام است. 


حرف های قشنگ فلسفی کهکشان راه شیری در نگاهت فلان, و دنیا در قوس کمرت بهمان را دور بریزید.

واقعیت همین است که گفتم.


  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۲۵)

به احترام متن ی دقیقه سکوت کنم :|
حالا بگم من هم همیشه دلم می خواهد یکی را غیر خودم وقتی به جایی رسیدم بزرگ کنم اما می دانی مادر شوهر خر است :| همه فک و فامیل شوعر خراند و نمی فهمند تو را .. و خیلی هم بالا بگیرد فانتزی من طلاق خودم است .مردها هم که همه مادر را میخواهند نه زن را چون به قول مادرشان زن ریخته :/ 
تا اینجا هم که هر کسی به ما خورد تک فرزند بود یا تک پسر و وای به حال من بوده! فک کنم این فانتزی ها باید به گور برود :|
پاسخ:
واقعا...
منم به این فکر کردم که اگه خود شوهر هم قبول کنه مادرش قبول نمی کنه که یه بچه ی غریبه که خون رنگین ایشون تو رگاش نیس بیاد بشینه سر سفره ی گل پسرش و تازه یه چیزی م به نامش بکنن :-/

خیییییییلی کم شاید پیدا بشه..

  • نیمه سیب سقراطی
  • خیلی بدی !!! چرا‌ آخرشو اینجوری خراب کردی ؟! این‌فانتزی منم بود ...
    بذار‌ حداقل بی چهارچوب رویا‌ ببافیم‌ ...
    پاسخ:
    تیغ حقیقت همیشه یه جایی, ابرک های فانتزی رو پاره می کنه عزیزکم :)
  • مهران نجفی
  • حالا ناراحت نباش. دیگه اون طوری هام که گفتی نیست، که فردای مدرک شوهرت بدن و سر یک سال یه پسر بدنیا بیاری :)
    پاسخ:
    معلومه که اینطور نیست :|

    اما در واقع این دقیقا چیزیه که جامعه از منِ نوعی می خواد...
  • یک مردِ جدّی
  • اصلا هیچ ذوقی برای هیچ بچه ای ندارم

    +از فرزند دار شدن هم واهمه دارم!
    پاسخ:
    فکر می کنید :)
    همه ی مردا دلشون واسه شنیدن کلمه ی "بابایی" غنج می ره. و خب حقشون هم هست.
    حق همه ی آدماس که دلشون بخواد از وجود خودشون یکی داشته باشن..

    البته تربیت بچه و فرستادنش توی این جامعه ی هیولا ترس هم داره..
  • ماهان هاشمی
  • بچه‏دار شدن، بزرگترین و شیرین‏ترین اتفاق زندگی انسانه!

    پاسخ:
    من واقعا دلم نمی خواد به "بچه دار شدن" فکر کنم..
    اما عمیقا دلم می خواد بچه داشته باشم..
  • فاطیما کیان
  • بچه نازه پاکه ولی واس مردم نه واس ما , ما مال خودمونیم و دنیا واس ماس و بچه مال اوناس خخخخ :))
    پاسخ:
    شب بیداریا و دنبال بچه دویدنا اصن به ما چه. اینا مال مردمه. نه؟ :))
  • مهران نجفی
  • من فکر می کنم جامعه هم عوض شده، و دیگه چنین انتظاری، حداقل به این شدت، از یک زن نداره.

    نظر من البته.

    پاسخ:
    ببینید, من این مساله رو به صورت اغراق شده نوشتم.
    اما درواقع فرهنگ عام ما اینطور هست که یه دختر, حتی اگر مدرک دکترا هم داشته باشه وقتی ازدواج می کنه باید یه آشپز و کدبانوی درجه ی 1 باشه و حداقل بعد از دو سه سال از ازدواج, بچه دار بشن و الخ.

    و مشکل اصلی اینجاست که معمولا کسی که بیشترین حساسیت رو روی کارهای اون دختر داره مادر اون آقا هست. و خانم های دیگه ی زندگی اون آقا. به رفتار خوب یا بدش کار ندارم, اما حساسن, حتی روی ریزترین کارها و رفتارها.. که اگه بگم ممکنه باورتون نشه.

    راستش من نمی تونم یه چیزهایی رو برای شما توضیح بدم, چون درونی هستن و فقط همون جنس می فهمنش. ممکنه آقایون هم مشکلاتی داشته باشن که یه دختر هیچوقت نتونه درکشون کنه چون از اون جنس نیست. امیدوارم بفهمید منظورمو.
    +اگر وبلاگ آلما توکل رو دنبال می کنید حتما نوشته های زنان علیه زنان ش رو بخونید... 

    سلام عزیزم.

    پاسخ:
    سلام :)
    باورت نمیشه من چقدر به این موضوع فکر کردم. شاید چندسالی میشه که توی سرم هست و گاها میشینم از زوایای مختلف بررسیش میکنم. مخصوصا بیشتر به مشکلاتش فکر میکنم. از یه لحاظ هایی خیلی سخته میدونی چون بهرحال خانوده همسر نقش مهمی دارن توی این تصمیم. و اصلا تصمیم انفرادی نیست. من که خودم پسرم و مشکل مادرشوهر ندارم میدونم باید بشینم داداشام و خواهرم و مادرم رو قانع کنم. بعدش که بچه رو آوردی تازه باید به باقی اعضای خاندانت جواب پس بدی. چون هرکی ببینتت میپرسه قضیه چیه؟ حالا فکر کن بعدش چه حرفا پشت سر آدم درمیارن و احتمالا بازم بگن که فلانی حتما یا خودش یا زنش مشکل داشته که رفتن از پرورشگاه بچه آوردن..حالا اینا بخش خیلی کوچیک از مشکلات احتمالی هستن که قابل حلن. ولی خب کلا کار ساده ای نیست. یعنی اصلا کار ساده ای نیست.
    پاسخ:
    خیلی بده که تو ایران کسایی ک بچه دارن نمی تونن بچه بگیرن..
    مثلا آنجلینا جولی رو ببین... هم خودش بچه داره هم بچه گرفته, الان با 10 تا بچه خوش و خرمن
  • آلبرت کبیر
  • بچه را دوست میداریم ... ولی خب ترجیح میدم بچه خودم باشه :)
    پاسخ:
    امیدوارم هروقت شرایطش رو داشتید شیرینیش رو درک کنید :)
  • اقای روانی
  • بچه رو موافقم :)
    اما چرا مال خودتون نباشد:)
    پاسخ:
    خب بلخره بچه دار شدن سخته دیگه..
  • شیمیست خط خطی
  • یه دوستی دارم به نیروی کلمات شدیدا اعتقاد داره، خب آخر فانتزیتو انرژی مثبت تموم می کردی بلکن به نتیجه می رسید :)
    پاسخ:
    ای بابا...یه عمر خودمونو گول زدیم هیچ اتفاقی نیوفتاد..
    سلام مهندس
    +
    شستن ظرف ها یادتون نره
    پاسخ:
    شستن ظرفا که همین الان هم بیخ ریش نداشته مونه
    ان تکه اخر پستتان ..سرنوشت واقعی ..فکرش را نکن ....:)
    در من زنی است که دلش مادرش شدن می خواهد ...
    پاسخ:
    چشم نمی کنم :))
  • هولدن کالفیلد
  • اصلا مصداق "مظلوم نمایی" هست این عبارت "من دخترم پس اینها وظیمه"! بله دیگه، شما ازدواج میکنی و تولید مثل توی شرح وظایف رابطه یک میلیون سالی هست وارد شده! اینقدر "ای وای من فلانم شما بیساری" نداره که! ببخشید مادر طبیعت رحم رو در اختیار شما قرار داد، من عذر میخوام! :|
    دوتا حالت که بیشتر نداره، یا شما با یکی "ازدواج میکنی" که قبول میکنه بچه نیارید، که مسئله حله! یا حرفی ازش نمیزنید، یا طرفتون نمیپذیره (عقلانیش اینه نپذیره) که شما دیگه "باید" بچه بیاری، اینقدر ملودرام کردن نداره، منطق زندگی مشترک اینه! شما که نمیتونی ازدواج کنی بگی نمیارم، یا نکن یا با یکی ازدواج کن نخواد!
    یک دقیقه به دنیایی فکر کنید که گوسفند و گاو ماده دلشون نخواد بچه نیارن! :| همونقدر که برای شما طبیعیه پستاندارهای دیگه بچه بیارن در مورد خودتون هم طبیعیه!
    پاسخ:
    ببین, من منظورم مظلوم نمایی و راه اندازی جریانای فمنیستی نبود.

    اینکه می گم من وظیفمه ینی واقعا من وظیفه مه. هر دختری وظیفه شه.
    همونجوری که به قول شماا گوسفند ماده (خیلی ممنونم ازین تشبیه!!!) وظیفه شه.

    و اینکه توی ازدواج هر دو طرف هم "وظیفه" دارن هم "حق". ینی طرف من واقعا حق داره که بچه ای بخواد که برای خودشه. هیچکس نمی تونه اینو نفی کنه. 
  • هولدن کالفیلد
  • خانم بین من (خود من) به عنوان پستاندار، با همه پستاندارهای رده بالا (که گوسفند نر، جزوشونه) شباهتهای جدی در رفتار وجود داره! انسان راس هرم "پستانداران رده بالاست"! تشبیه کاملا نگاه تکاملی داره، داروینیه، چیز زشتی نگفتم! :دی
    پاسخ:
    بلی, از نظر علمی :))
    باز گوسفند مقادیری دوست داشتنیه. واقعا از صمیم قلب ممنونم که به گاو تشبیه نشدم :))
    بعد سی با وجود مجرد بودن می تونی بچه بیاری؟ یا پنج سال بعد ازدواج بدون مشکل جسمانی بچه دار شدن؟ یا اینا فانتزی هات بود؟
    من هم اگه مرد بودم احتمالا زیر بار بزرگ کردن بچه یکی دیگه نمی رفتم.
    قوس کمر نه اما قوس شکم که راسته
    پاسخ:
    آره یه دختر مجرد بعد از 30 سالگی, اگر تمام شرایط متاهل ها برای بچه دار شدن (بجز 5 سال ازدواج) رو داشته باشه می تونه بچه بیاره و فقط یه دختر.
    اما یه مرد هیچوقت نمی تونه بچه بیاره :(
    این یکی از مواردیه که باعث می شه هیچوخ نخوام مرد باشم :-/
  • هولدن کالفیلد
  • ببخشید من الان این رو دیدم "مثلا آنجلینا جولی رو ببین... هم خودش بچه داره هم بچه گرفته, الان با 10 تا بچه خوش و خرمن"
    خدایی من درآمد آنجلینا جولی رو داشتم شیرخوارگاه میزدم تا پنجاه سال کلا رایگان! :دی

    پاسخ:
    من به درامدش کار ندارم,
    خیلیا درامدشون ازون بیشتره.

    منظورم نفس اینکه بچه هایی از نژادای مختلف داره و خودش هم بچه داره و اینا. تو ایران اگه خودت بچه داشته باشی یا توانایی بچه دار شدن حتی داشته باشی بهت بچه نمی دن
    بییییخیال!
    بزن تو سرش مرتیکه رو:)))
    پاسخ:
    :)) 
    می تونم خودم دس بکار شمم حتی :))
    الان چون به نوشته‌های پر فضیلتِ آلما توکل اشاره کردید٬ جا داره که (ینی دلم میخواد که) یه دعوا درست حسابی راه بندازم و بحث و جدل و غیره
    اما اصن حالشو ندارم :))))
    به نظر شما کارِ خَزیه اگه این دعواهارو توی وبلاگ خودم برپا کنم؟؟
    با یه پستِ چالش برانگیز مثلا !
    ؟
    پاسخ:
    کلا بنظرم دعواهای وبلاگی خزن.
    آدم با یه چیزی موافقه, با یه چیزی نیست.
    حالا مثلا بحث و جدل راه بندازه که چی.
    والا بقران

    حالا من کاری به نوشته های دیگه ی ایشون ندارم, اما این تایتلی که بهش اشاره کردم واقعا حقیقته...
    اتفاقا با هیچکدوم از نوشته های ایشون هیچ کاری ندارم
    صرفا با همین تایتلشون مشکل دارم :))
    شماره هفتش چشممو گرفته
    واسه تک تک پاراگرافاش میتونم حرف بیارم
    اما حالشو ندارم:)
    یکمم حالا وقتشو ندارم البته
    پاسخ:
    بهر حال من باهاش موافقم.
    و شما هم به نوبه ی خودتون می تونید موافق نباشید.


    اینو یادم رفت بگم:
    پس ینی شما ترجیح میدید که همه فقط بیان از هم تعریف کنن و بگن که مثلا چقد پستتون قشنگ بود و خوب بود و اینا؟!
    یا بهم گُل تعارف کنن؟
    من خوب/ شما خوب /من درست/ شما درست/ همه درست ... اینطوری بهتره؟
    (البته اولین چیزی که اینجا نظرمو جلب کرد٬اون چندخطیه که توی شرحِ وبلاگ نوشتید)
    پاسخ:
    ببینید, نقد کردن با تخریب کردن خیلی فرق داره.
    وقتی یه نفر تو وبلاگ شخصیش می نویسه من از فلان چیز خوشم میاد یا اعتقاداتم فلانه و یکی میاد میگه اوه اونکه آشغاله و فلان, اسمش نقد نیست. 
    ینی من بیشتر از تو می فهمم و تو داری اشتباه می کنی.

    اما مثلا شما فکر می کنید من دارم یه اشتباهی می کنم, و  خیلی دوستانه و بدون بی احترامی و تخریب نظرتون رو به من می گید.
    یا من قبول می کنم یا نمی کنم. بهرحال بی احترامی و تخریب نداریم.
    حداقل توی رؤیاهات خودتو خوشبخت تصور کن و چیزهایی که می‌خوای رو بی‌ تبصره و قانون داشته باش. رؤیاست ها. مال خودته.
    پاسخ:
    دیگه از سن رویا بافی من گذشته... کم کم باید واقع بین باشم.. :)
    منم نگفتم که میخوام فحش و فحش‌کشی رابندازم که!!!!

    اگرم چیزی رو مطرح کنم٬با خودش که بحث نمیکنم.با همقطارای شما بیشتر :)))
    پاسخ:
    :)))

    بمن چه :)))
    خب 
    خودش رو که دیگه نمیخونمش ...
    شماها هِی مِنشِنِش میکنید و من رو دچار پیری زودرس میکنید :))
    پاسخ:
    بی خیال بابا :)))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">