-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

معمور ویژه 009

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ب.ظ

در راستای پست قبل:

برگه ام را که تحویل  دادم و در حال پایین رفتن از پله ها بودم, کسی صدایم کرد.

مراقب کلاس سر پله بود.

گفت در یکی از کلاسها کار ضروری دارد و چند دقیقه می رود و برمی گردد و از من خواست در این مدت مراقب کلاس باشم.

احتمالا به خاطر قیافه ی مثبتم فکر کرده بود استادی چیزی باشم, یا شاید هم یه دانشجوی نمونه.


به هر حال من قبول کردم مراقب کلاسی باشم که بچه های مکانیک داشتند درش امتحان می دادند, و لازم به گفتن نیست که همه شان از دم پسر بودند.

مرد مراقب که رفت یکی از پسرها سرش را بالا گرفت و با تعجب گفت, مراقب شمایی؟؟؟

و تک تکشان چند ثانیه ای با بهت به من چشم دوختند.. 

اما  کم کم بهتشان تبدیل به نیشخند شد و بعد خنده.


گفتند حالا که همچین مراقب خوبی داریم....

گفتم, چیه؟ می خواین تقلب کنین؟؟ خب بکنین

فکر کنم صدایم خیلی بلند بود که مرد مراقب از کلاس بغلی سرش را بیرون آورد و به من که در آستانه ی در کلاس وایساده بودم نگاهی کرد و گفت مرسی ممنون. و خودش وارد کلاس شد و روی صندلی مراقب نشست.


حس کردم خیلی جلوی خودش را گرفت که نگوید ر.....دی بابا برو پی کارت.

و اینکه باید موقع امتحانات بعدی حواسم باشد که این مراقب عزیز, در کلاسی که من هستم نباشد.

وگرنه فکر کنم از اول تا آخر بالای سر من کشیک بدهد و به همکارانش هم گوشزد کند که گول ظاهر این دختره را نخورید, مواظبش باشید که خیلی خطرناک است.


و من در یک فرصت مناسب که کسی حواسش به من نیست, مراقب را با سوزن سمی بیهوش کنم و به فاصله ی بیهوشی و افتادنش روی زمین,

 از زیر مانتوی بلندم دو عدد AK47 دربیاورم و از دم همه را به رگبار ببندم. 

اوه نه. کلاشینکف صدای زیادی دارد و همه را با خبر می کند. شاید با خودم mp5 ببرم یا بعد از اعمال یک عدد بمب صوتی, از اسلحه استفاده کنم. 

بعد سوال ها را بدزدم و از لوله ها بالا بروم, از کانال کولر فرار کنم و خودم را به پشت بام برسانم. از آنجا سوار هلیکوپتری که برایم فرستاده شده بشوم که مستقیما به سمت مقر می رود و در آنجا, گذارشات فوق سری ام راجب سوالای امتحان به مافوقم گذارش بدهم...




+جیمز باند عزیز,

فکر می کنم دیگر باید بروی دنبال تهیه ی چوب و سبد ماهیگیری برای دوران بازنشستگی .. :))

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۸)

چه جناییش کردی! :))
منم اگه یه روز مراقب امتحان بشم میذارم بچه ها تقلب کنن و حالشو ببرن..
پاسخ:
واقعا.
تو همین تقلباس که آدم چیز یاد می گیره :))
  • فاطیما کیان
  • وای دختر ....بد خراب کردی :))
    پاسخ:
    خیییلی

    البته اینم مال سالها پیشه,
    اگه الان بود عمرن نمی ذاشتم تقلب کنن. عقده ای شدم فک کنم :-/
  • ماهان هاشمی
  • از تیم تحقیقاتی زمین به سلطان قلبها زُرگ!

    ماموریت با موفقیت انجام شد!

    سوالات به پیوست می‏باشد!

    تماس فِرت!

    :))))))))

    پاسخ:
    :)))))

    آره بعدشم احتمالن می خواستم برم یه سیاره دیگه ماموریت :))
    بله! «مأمور» ویژه جان، احیاناً اعتقادی به عدالت داری؟ :)) :D
    پاسخ:
    خیر.
    من فقط به حقوق و قسط های عقب مونده م اعتقاد دارم :-/
  • آواز در باد
  • really funny :)) 

    یاد کتاب "سال های سگی" (یوسا) افتادم. اونجا که می ره سوالات رو بدزده :)

     

    پاسخ:
    نخوندمم
  • یک مردِ جدّی
  • من خیییلییی زیاد مراقب میشم!
    اما خیلی کم اجازه ی تقلب میدم!
    پاسخ:
    بنظرم باید به جو کلاس نگا کرد.
    اگه بچه پرو بودن نباید گذاشت جیکشون در بیاد.

    اما اگه مظلوم اینا بودن باید اجازه داد :دی
  • مــــــــ. یــ.مــ
  • :)))))
    خدا نکشتت:))))
    پاسخ:
    :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">