-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

دختر بد

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۱۶ ق.ظ

فردا یعنی امروز آخرین روز تعطیلات نوروز است و من هیچ حس خاصی ندارم  چون قرار نیست چیزی برای من شروع یا تمام شود.

امسال سالی است که قرار است من درش 24 سالم بشود و طوری شروعش کردم که انگار اواخر دهه ی هفتم زندگی ام است و دیر یا زود هولولو ها به سراغم بیایند و من چمدانم را جمع کنم و همراه گریم ریپر بروم یک جایی.

 

خب فکر می کنم که این جمله ی آخر را فقط خودم فهمیدم چون کل این 13 روز تنها کاری که کردم این بود که سیمز بازی کردم و 4تا شجره نامه ی اساسی درست کردم و سریالهایم را دیدم و حرص خوردم که چرا دنیل سیوی که یک بچه ی ریزه است و صدایش از ته چاه می آید همینطور هرهفته رای می آورد.

 

فکر می کنم یک مرض روانی هم گرفته باشم.

قبل از ساعت 5 صبح خوابم نمی برد اصلا. یعنی ممکن است به اندازه ی یک خر بزرگ خواب آلود باشم اما توی تخت فقط غلت می زنم و خمیازه می کشم. مثل امروز که شب قبلش فقط 4 ساعت خوابیده بودم و کل روز انقدر حالم بد بود که فقط منتظر بودم شب بشود و بخوابم. و الان در ساعت 4:12 بامداد اینجا هستم در خدمت اسلام و مسلمین.

واقعا هیچ تصوری ندارم که با این اوضاع قرار است چه بلایی سر زندگی ام بیاید.

اما هرچی که هست بوی بدی می دهد. یک بوی باروت طور.

 

امیدوارم این دو روز زودتر تمام بشود و.... می دانم هیچ غلطی قرار نیست بکنم, اما امیدوار که می توانم باشم.

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">