-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

Oh father build me a boat

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ب.ظ

روی صندلی جلو نشسته بودم و خیابانها را نگاه می کردم.

خیابانهایی که اولین بار بود از آنها می‌گذشتیم و یادم نمی آید از آن به بعد دیگر چشمم به آنها افتاده باشد.

فقط خودمان دوتا بودیم.

سال ش را درست یادم نیست، اما یحتمل زمانی بود که داداشه هنوز به دنیا نیامده یا تازه به دنیا آمده بود و حسابی وقت داشتیم که تا میتوانیم "دوتایی" باشیم.

آن روز هم، دوتایی سوار ماشین شده بودیم و داشتیم جایی می رفتیم، من روی صندلی جلو نشسته بودم و خیابان ها را نگاه می ردم که کم کم تار میشدند و بعد تاریک و کاملا سیاه..

و بعد چیزهای ترسناکی جلوی چشمم آمد.

آن روزی که آمبولانس آمده بود توی حیاط خانه مان و دونفر با یک تخت آمدند و او را بردند،و منِ پنج ساله جیغ کشیدم و گریه کردم، یک نفر آمد بغلم کرد و برد توی اتاق و برایم داستان دشتی را گفت که درش پر از پشمک بود که هرچقدر میخوردی تمام نمی شد و موجودات پشمکی که نرم و رنگی و مهربان بودند و همه شان میخواستند با آدم دوست بشوند.

و توی خواب چندین و چندبار صحنه ی اول تکرار می شد و اتفاقات ترسناک دیگری که واقعیت نداشتند و باعث شدند از خواب بپرم. 

هنوز کنارم نشسته بود و کلاج ترمز می کرد. آرام. با تعجب نگاهم کرد و پرسید چی شد خانومی؟

به جای ترکش روی دستش چشم دوختم و گرمی چند قطره اشک را روی صورتم حس کردم. بعد پغی زدم زیر گریه و او مجبور شد ماشین را به کناری بکشد و من را آرام کند.


همیشه او را همینطور به یاد می‌آورم.

حتی الان، در مواقعی که عصبی و پر استرس م تنها کسی است که میتواند آرامم کند، راه حل های منطقی جلوی پایم بگذارد و به جلو رفتن تشویقم کند.

همیشه کسی بوده که بتوانم برای خودم الگویش کنم و با افتخار بگویم دختر فلانی ام...

هرچقدر هم که زندگی سخت می گرفت و سنگ می انداخت و بازی در می آورد. هر چقدر هم که آدمهای زندگی سنگ می انداختند.


هنوز هم، هروقت به جای آن ترکشها نگاه می کنم بغضم می گیرد.

هنوز هم من را به فکر یک لحظه، یک صدم ثانیه نبودنش می اندازد و اینکه من هیچوقت دختر خوبی برایش نبوده ام. 

هیچ تلاشی برای برآورده کردن آرزوهایش نکردم و نتوانستم آنقدر که او دوست دارد باهوش و موفق باشم.


درست است که ما مسئول برآورده کردن آرزوهای پدر و مادرمان نیستیم، اما یادمان باشد که قبل از هر چیز، "برای آنها" فرستاده شده ایم...





  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۱۰)

:(
پاسخ:
:(
همین که بتونن به ما افتخار کنن، به آرزوشون رسوندیم...
پاسخ:
کاش :)
احساس شما قابل تحسین و قشنگ بود ولی از یه احساس خوب به نتیجه گیری غلط نرس .... ما باید قدر شناس و درستکار و خیر رسان باشیم به پدر و مادر تا حد توان اما بهیچ وجه مسئول براورده کردن آرزوهاشون یا شبیه شدن به اونی که اونا میخوان نیستیم  و این  احساس گناه  دلایل روانی زیادی داره و از بخش های منفی تربیت ایرانیه _ در کنار کلی خصیصه مثبتش _   ، ما شخصیتا مستقل ایم و فرزند زمان خودمون و اونا هم شبیه پدرمادر بزرگامون نیستن ..  .....والدین خیلی اشتباه میکنن که آگاهانه بیشتر و بهتر شدن رو  مطالبه میکنن وباعث احساس گناه میشن  ..
پاسخ:
اتفاقا من می خواستم به چیزی که شما گفتید برسم.
نه که دقیقا مثل اونا باشیم و هرمدلی ک می خوان،
اما ازشون غافل هم نشیم و به بهونه ی مستقل بودن رهاشون نکنیم.. چون بهرحال اولین نقشمون تو بدنیا اومدن این بوده که اونها رو از تنهایی دربیاریم و امیدشون باشیم
:(
دخترها پدر می خواهند برای روزهای سخت و نفس گیر زندگی..برا دختر آغوش پدر امن ترین جای دنیاست..
خداحفظشون کنه.
پاسخ:
اوهوم دقیقا..
ممنون :)
جمله آخر رو خیلی دوست دارم :)
پدرها و مادرها بزرگترین نعمت هایی هستند که ما در زندگی داریم ، ای کاش تا هستند بدانیمشان :|
پاسخ:
ای کاش...
من دوست ندارم مامان و بابام پیر شن .... کاش یه راهی پیدا می شد.
پاسخ:
:(
  • هولدن کالفیلد
  • روزشون مبارک
    پاسخ:
    روز همه آقایون مبارک
    روز شما هم :)
    درست که برای آنها فرستاده شده ایم ، اما خب ،
    هر کس زندگی خودش را دارد ...
    پاسخ:
    اونکه آره،
    منظورم این نبود ک خودمونو وقف اونا کنیم، اما از یادم نبریمشون..
    روزشون مبارک 


    :(
    پاسخ:
    :)
    امیدوارم همیشه در کنارت سلامت و شاد باشن.همینطور مامان و برادرت
    پاسخ:
    مرسی عزیزم :*
    شما هم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">