-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

سه گانه ی بی ربط خوشحال :دی

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ق.ظ

از آنجایی که قرار نیست هیچ پستی از اینجا پاک بشود و هم اینکه دلم می‌خواهد فضای ناراحتی که راه انداختم از بین برود، چندتا چیز خوشحال برایتان بگویم.


۱. دوستی که شدیدا اصرار به فاش نشدن نامش دارد، اینجانب را بعد از روبرو کردن با هزاران بسته پاستیل تا مرز سکته آو هپینس برد. 

از همین تریبون مفت کمال ممنانیت خود را من باب آن ها و چیزهای دیگر! اعلام میداریم :دی


۲. امروز برای اولین بار، داداشه را بردیم که برایش کت شلوار بخریم. چشمتان روز بد نبیند....

اگر از این داداشه ها در منزل داشته باشید یا احیانا خودتان جزو این اقشار باشید، درک می کنید که چه می خواستم بگویم و نگفتم :/

اما دیدن داداشه ی لاغر مردنی توی کت و شلوار آنقدر خنده دار و دل قنج رفتنی بود که باورتان نمی شود. هی با خودم می‌گفتم این پسرک کت شلوار پوش، همان جغله ی خودمان است؟؟ و هی ته دلم ذوقمرگ می‌شدم.


۳. امروز توی مترو، کنار یک مادر و بچه ی کوچکش نشسته بودم و بچه طوری گریه می کرد که هر لحظه ممکن بود نفسش برود...

بعد یکهو چشمش به من افتاد و ساکت شد... مستقیم به چشمانم زل زد و تا وقتی که مادرش بغلش کند و پیاده شوند چشم از من بر نمی داشت

حسی داشتم شبیه اینکه یک فرشته ی واقعی به من زل زده... از دوست داشتنی ترین حس هاست و می تواند ساعت ها حال آدم را خوب نگه دارد :)

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۲۰)

چه رفیق با معرفتی( پاستیلا منظورمه) 
پاسخ:
باورت نمیشه چقددددر ^_^
  • هولدن کالفیلد
  • خوش به حال داداشت که تو رو داره! :دی
    پاسخ:
    :)
    لطف داری شما‌ ^.^
    1،تنها خور:/

    2.وای ابولفضلم لاغره قیافش دیدنی میشه:/

    3.ترسیدم :/ نترسیدی ازش؟
    پاسخ:
    :)))) 

    بچه ترس داره آیا؟ :|
    یه بار یه همچین بچه‌ای داشت گریه می‌کرد، مادرش به من اشاره کرد گفت: میگم آقا دزده تو رو بدزده ها! بچه هم هر وقت نگاهم می‌کرد وحشت رو از عمق چشماش می‌تونستم بخونم :|
    یعنی من قیافه‌ام شبیه آقا دزداست؟ :|||
    پاسخ:
    :)))))
    آقا دزززدهههه :)))

    ما یه فامیلی داریم، پسرخاله م که بچه بود هی بهش میگفت باباتو می خورماااا :| 
    بچه طفلی زهره ترک میشد :||| 
    الان ۱۵ سال گذشته و خودش دوتا بچه داره، هروقت پسرخاله م میبینه ش میگه فلانی، من یه خورده حسابی باهات دارم، بچه هات رو صدا کن بیان کارشون دارم :||
    آخی .
    من چند وقت پیش داداش بزرگه رو با کت و شلوار دیدم اشکم در اومده بود ، ازدواج کنه بره دلم براش تنگ میشه . ولی داداش کوچیکه .. کت شلوار پوشیده بود چند تا ازش عکس گرفتم بهش میگم چرا مثل قاتل ها به دوربین نگاه میکنی؟  میگه اینجوری باحال تره :/
    @جناب مترسک : شاید به یه نفر دیگه اشاره میکرده ...
    پاسخ:
    وقتی آدم یهو میبینه داداش کوچیکا بزرگ شدن یجوری میشه.. دلتنگ میشه..
    ای جونم الهی  آنا خوشحال باشه همیشه
    پاسخ:
    ممنونم نگین جانم :****

    تو هم همینطور عزیزم ^.^
  • آدرینا عظیمی
  • دیدن برادرهای جان ِ دل در رخت و لباسی چون کت شلوار بس حظ انگیز است :)
    .
    بچه ها خوردنی اند، می شود یک لقمه شان کرد، یم یم یم...
    پاسخ:
    :)))))
    ارهههه مخصوصا این تپلی ها ک با بغض و چشای پر اشک زل میزنن بهتتتت
    آخ این سوپرایزای بی دلیل خیعلی خوب اند ^_^ .

    من خودمم عموما با بچه ها ارتباط برقرار می کنم ؛ اونا هم پیگیر می شن :دی.
    پاسخ:
    خییلی ^_^

    من چون عینک دارم معمولا بچه ها میخ م میشن :))
    شاید اون بچه هه ترسیده و قفل کرده... :-))
    پاسخ:
    اونقدرام هیولا نیستم فک کنم :/
    هست هست اتفاقن بچه ها خیلی وحشتناک ترن آنا :/

    با اون چشاشون زل میزنن بهت :/ وااای :/


    پاسخ:
    Infinite amount of :| s
    1- تا باشه از این دوستا ! منم نمیخوام پاستیل دوست ندارم :دی !
    2- یه دونه ازش داریم کت شلوارم خریدیم ولی خیلی لاغر نیس ! همه کشتندمون از بس گفتن چه دومادی چه دومادی ! :/
    3- o-O
    پاسخ:
    بح بح بح چه دومادییییییی :)))))
  • فاطیما کیان
  • شک نکن بچه هه عاشقت شده بوده :))

    پاسخ:
    دو طرفه بوده پس ^_^
  • نیمه سیب سقراطی
  • + یکی از مشکلات و دغدغه های این روزای اسفند من اینه که داداشه خرید عید داره !!! یعنی رسما من نابود میشم با این بشر برم خرید :)) هم حرصم میده هم منو میخندونه ... بددددد خنده م میگکیره وسط خیابوناااااااااااا :))

    + مهره ی مار داری دگ بانو ؛)

    + کامنت مترسک :)))
    پاسخ:
    وای آره :||| ما کلی وزن کم میکنیم با این میریم خرید :|

    +نه عزیزم، عینک دارم :|:))))

    +عالی :)))
  • وحشی بی فقی
  • خوبید؟
    پاسخ:
    بلی ممنونم 
    شما خوبید؟ :)
    پاستیل ^_^ ، خرسیاش رو نگه دار :)
    همیشه شاد باشی
    پاسخ:
    چشم ^_^
    ممنون عزیز جانم شما هم
    دومیه رو خیلی درک میکنم :)) خیلی خوبه :)
    پاسخ:
    آخ دیدی؟ :))
    سومی رو تجربه کردم و خیلی خیلی به انرژی این چنینی نیاز دارم:)
    کاش پیش بیاد دوباره...

    + یه وقتایی می رفتم پرورشگاه... چه دوس داشتم اونجا رو
    پاسخ:
    عزیزم.. :)
    خیلی انرژی میدن اما وقتی آدم ب زندگیشون فک میکنه...
    بچه ازت ترسیده بوده فک کنم :)))
    پاسخ:
    ممنون واقعا :||| :))
    پاستییییل! :جیغ
    پاسخ:
    :دییی
    مورد سوم همچین خیلی هم دوستداشتنی نیستااا من جات بودم میگرخیدم فک کننننننننننن>.<

    مورد اول پاستیل نه دوست:دی

    مورد دوم هم تجربه نکردم ولی تصورش خنده داره:دی
    پاسخ:
    چراااااا خوبه ک :|

    مورد اول وات؟ نگرفتم؟ :-/
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">