-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

-------Vanilla---Avenue--------

These words are my diary, Screaming out loud....

همان دو واحد کذایی

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۴۲ ب.ظ

همیشه یک چیزی یک طوری باید باشد.

ینی اصلا راه ندارد که یک قضیه ای مثل آدم به خیر و خوشی تمام بشود و برود پی کارش.


دیروز ظهر آنهمه خوشحالی کردم و بالا پایین پریدم که همه چیز ختم بخیر شد و امروز ظهر دیدم یک درس 2 واحد آشغال را با 9 افتاده م.

یک درسی که آنقدر بیخود بود که زورم می آمد حتی سر کلاسش بروم.

 دقیقا به همین صورت مسخره و آکوارد. 


تا چند دقیقه بغ کرده زل زده بودم به صفحه ی مانیتور که یک عدد 9.00 دقیقا بالای 20.00 دیروزی جاخوش کرده بود و نزدیک بود گریه م بگیرد.

بعد خواستم به خودم دلداری بدهم و گفتم خب. ارجاع می گیرم.

و دیدم که درس کذایی یه واحد عملی کذایی هم دارد و نمی شود هیچ جوری ارجاع گرفت یا به هر نحو دیگری زیر سبیلی رد کرد.

قفل کرده بودم و اینکه یک ترم دیگر باید در مسیر آن خرابشده تردد کنم در سرم می چرخید.


بروزرم را بستم و کمی portal بازی کردم که ذهنم از آن موضوع پرت بشود و وسط حل یکی از مراحل سخت, یادم افتاد که ایمیل استاد را دارم و خودش گفته بود که بجای اعتراض زدن, ایمیل بزنیم.

خلاصه با کمک یکی از دوستان که همیشه به من لطف دارد یک ایمیل [شامل یک متن که درش گفته بودم نمره ام را زودتر رد کند چون بین من و فارق التحصیلی فقط همین یک نمره فاصله است و یک اتچمنت از گزارش کارنامه ام که مثلا هنوز نمره ام وارد نشده و بقیه ی نمرات را هم به صورت نه چندان شرافتمندانه دستکاری کردم که فکر کند فقط همین یک نمره ی ضایع معدلم را چقدر پایین می کشد] به استاد مربوطه فرستادم و خداخدا کردم که ببیند و جوابم را بدهد.


اتفاقا کمی بعد هم جوابم را داد و گفته بود که نمرات را رد کرده و فکر می کند که من هم افتاده باشم. متاسفانه.

و این عین جمله اش بود. فکر می کنم شما هم افتاده باشید متاسفانه.

خیلی خیلی متاسفانه.

انقدر متاسفانه که ممکن است قسمتی از زندگی ام به خاطر همین 2 واحد نابود بشود.


عصبانی و ناراحت شدم.

یک چیزهایی برایش نوشتم که بلکه دلش به رحم بیاید.

کاری که هیچوقت نکردم و زیر تریلی 18 چرخ هم بروم دیگر انجامش نمی دهم.

از همین اراجیفی که ملت زیر برگه های امتحانشان می نویسند که بدبخت و بیچاره و ترم آخری اند و پول ندارند شهریه بدهند.

کلمه به کلمه نوشتنش برایم دردناک بود ولی چاره ای نداشتم.

باید هرطوری که بود می جنگیدم.

نباید اجازه می دادم این دو واحد لعنتی من را مغلوب کند و شش ماه دیگر در آن مسیر کذایی در رفت و آمد باشم..

اما استاد دیگر جوابم را نداد.

شاید نوشته هایم آنقدر بوی تزویر می دادند که دماغش اذیت شده و فورا صفحه را بسته و حتی زحمت جواب دادن به خودش نداده.

البته همه اش که دروغ نبود. واقعا ترم آخری ام و همین دو واحد روی دستم مانده.


شب که این قضیه را برای بابا تعریف می کردم درحالیکه لم داده بود و تبلت به دست صفحه ی تانگو را بالا پایین می کرد فرمود اسمش را بگو تا بگویم فلانی سفارشت را بکند.

اینبار حتی بیشتر از خودم بدم آمد.



ترجیح دادم یک ترم دیگر به آن نقطه ی بیابانی تردد کنم اما زیر بار منت کسی نروم......


  

  • آنای خیابان وانیلا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">